نمونه سازی کلان:
تا الان نمونههایی که مطرح شد، خرد و انفرادی و بود. اما در ادبیات عامه، نمونههای کلان هم داریم. مثلا گفته میشه "ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند" جدای از اینکه اهل کوفه بی وفا بودند یا نبودند، آیا تنها نمونهی تاریخی، کوفه است؟ خیر! ما نمونهی مکه و مدینه را هم داریم. مکهی نمونهی شهری است که فرد برگزیدهی خود را طرد و تکفیر میکند و اطاعت او را نمیپذیرد، مگر به زور و اجبار. مدینه هم نمونهی شهری است که مستعد پذیرش و پرورش نخبگان قوم مکه است.
قم، مکهی زمان
قم، نمونهای از مکهی صدر اسلام است که دو رهبر انقلاب از آن بیرون آمدند، اما قم تسلیم آنها نشد مگر از سر اکراه. الان هم که یک تبعیت جزئی از رهبری دارد، از سر ناچاری است، چون چه بخواهد و چه نخواهد، سرنوشت قم به رهبری گره خورده است و اگر روزی ولایت فقیه از بین برود، مسلما مردم به مخالفین رهبری در حوزه نیز توجه نخواهند کرد. همانطور که وقتی مکه فتح شد، در جنگ حنین برخی از کفار مانند ابوسفیان توانایی قتل رسولالله (صلّیاللهعلیهوآله) را داشتند، اما گفتند اگر ما او را بکشیم، حکومت به ما نخواهد رسید، بلکه به قبیلهی دیگری خواهد رسید.
البته حوزهی قم فقط امامین انقلاب را طرد نکرد، بلکه بسیاری از طلاب مستعد و انقلابی را طرد میکند و آنها را به سمت دانشگاه سوق میدهد.
البته با توجه به گذشت زمان و اینکه ما در عصر دومین امام انقلاب هستیم، الان نسل دوم قریشیانِ قم حضور دارند که در میان آنها، محبان و طرفداران ولایت نیز یافت میشود. یعنی الان ما با چهرههایی نظیر ابن عباس در قم مواجه هستیم.
مدینهی عصر حاضر هم، تهران است که امام خمینی (رحمهاللهعلیه) به آنجا رفتند. امام از مکهی حوزوی کوچ کرند و به تهران، میان اقشاری نظیر پاسداران و دانشگاهیان رفتند و در حقیقت اینها انصار عصر حاضر هستند.
البته با توجه به اینکه ما در عصر امام دوم انقلاب هستیم، الان تهران حکم کوفهی زمان را نیز دارد. کوفهای که در عصر دوم امام دوم، پر از منافق شده است.
فایدهی این نمونهسازی کلان:
یکی از فواید نمونهسازی کلان، توجه به جغرافیای سیاسی و تمرکز بر جغرافیای این نمونههای کلان است. برای مثال، ابوبکر و عمر، جغرافیای انصار را تشخیص دادند و در ماجرای غصب خلافت و شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) لشکر اسامه را اعزام کردند و با این کار، مدینه را از انصار خالی کردند و راحتتر توانستند خلافت نامشورع خود را تثبیت کنند.
مثال عصر حاضر از این نمونهسازی (بر فرض صحتش)، بحث انتخابات هستش. همونطور که در صدر اسلام حکومت و قدرت بین قریشیان گردش میکرد، الان هم حکومت و قدرت بین حوزویان گردش میکند، حالا مستقیم یا غیرمستقیم. مثلا کسی در انتخابات آتی ریاست جمهوری موفق میشود که حامیان حوزوی قویتری داشته باشد. مثال:
بنی صدر حامی حوزوی نداشت، خیلی راحت عزل شد.
سه تای بعدی که از خود حوزه بودند.
احمدینژاد هم که آمد، یک حامی حوزوی قدر، مثل آیت الله مصباح و جریان تابع ایشون داشت. وقتی جریان حامی حوزوی احمدینژاد او را رها کردند، احمدینژاد و طیفش رو به زوال رفتند و بعد اتمام دوره، چنان بلایی سر احمدینژادیها آورند که شاید از اول انقلاب تا الآن سرکسی نیاورده باشند. الان یکی از ملاکهای رد صلاحیت در انتخابات این است که طرف، حامی احمدینژاد بوده است یا نه. حامیان احمدینژاد تا آن جایی که من خبر دارم، تو مرحلهی اول به جرم حمایت از اون، رد صلاحیت میشدند، اما در مرحلهی دوم که اعتراض میکردند و مسئول بررسی اعتراضات، شورای نگهان بود، تایید میشدند. (شورای نگهبان طرفداری از احمدینژاد رو جرم نمیدونه، اون کمیتههای بررسی صلاحیت اولیه که به نظرم بیشترشون دولتی باشن، این کار رو میکردن.)
دوباره روحانی هم که خودش حوزوی بود.
(برای انتخابات بعدی ظاهرا کاندیدای حوزوی نداریم. باید ببینیم، از بین این انصار تهرانی، چه کسی حمایت حوزویان را جلب میکند. به نظر خودم، تا الان سعید جلیلی، قدرتمندترین حامی حوزوی را دارد. البته به لابی و مذاکرات پشت صحنهی آقای رئیسی هم باید توجه کنیم. بعید است رئیسی از کاندیدای دیگری جز جلیلی حمایت کند و اگر برای جلیلی تو حوزه لابی کنه، به نظرم کار تمومه. حالا اینکه چرا بعید است رئیسی از کسی غیر از جلیلی حمایت کند را بعدا میگویم.)