یادداشت‌های شخصی بنده

یادداشت‌های شخصی بنده

یک طلبه
که دانشگاه هم رفته
اهل مطالعات علوم اجتماعی
مشتاق شنیدن و دیدن نقد شما
**********
«توضیحات در بخش "درباره‌ی بنده"»

یکی از وقایع مهم در سیره‌ی امیرالمومنین (علیه‌السّلام)، جنگ‌های آن حضرت بود که می‌توان از نقش آفرینان در جنگ‌ها، نمونه‌هایی برای عصر حاضر استخراج کرد. نمونه‌ی عمار، مالک، طلبه و زبیر برای همه شناخته شده است، لذا به آن‌ها نمی‌پردازم. خوارج هم یک پرونده‌ی خاص و بزرگ داره که شاید در آینده‌ی دور بهش پرداختم.

یکی عناصر مهم در دو جنگ صفین و نهروان، شخصیتی به نام اشعث بن قیس بود. اشعث پدرِ همسرِ پسرِ خلیفه یعنی پدر همسر امام حسن (علیه‌السّلام) بود. اشعث در جنگ صفین، یاران امام علی (علیه‌السّلام) را تحریک به پذیرش حکمیت می‌کرد و اگر او نبود، شاید خوارج تا این حد بر حکمیت پافشاری نمی‌کردند. در حوادث قبل از جنگ نهروان نیز، زمانی که امام علی (علیه‌السّلام) خوارج را متقاعد کرده بودند تا دست از کار خود بردارند و به کوفه بازگردند، اشعث فتنه‌ای جدید ایجاد کرد و خوارج را از دور امام پراکنده کرد، طوری هیچگاه دیگر برنگشتند و جنگ نهروان رخ داد.

 اشعث زمان کیست؟

به نظرم با چیزهایی که گفتم، مشخص است که اشعث کیست، به آن تصریح نمی‌کنم، چون اشعثیان خیلی قبیح هستند و پس‌فردا مشکل حقوقی برای من ایجاد می‌شود.

رویش‌ها:

در ماجرای سقیفه حضرت یاران اندکی داشتند، اما بعد از حدود 25 سال، یاران جدیدی پیدا کردند. بخشی از این یاران، افرادی مثل قیس بن سعد بودند. این‌ها بعد از ماجرای رحلت یا شهادت حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به سقیفه رفتند و آن کاری را کردند که نباید میکردند، اما 25 سال بععد، قیس بن سعد که در سقیفه، جوانی خام بود، به پختگی رسید و تحت هیچ شرایطی از ولایت کوتاه نمی‌آمد. کار به جایی رسید که امام حسن (علیه‌السّلام)، صلح با معاویه را قبول کردند، اما قیس قبول نمی‌کرد.

نمونه‌ی دیگری از رویش‌ها، ابن عباس بود که با قدرت علمی خود حقیقتا خوش درخشید. او فرزند کسی بود امام علی (علیه‌السّلام) او را خار و خفیف و ذلیل خوانده بود.

انسان‌های در حاشیه:

از این‌ها که بگذریم، در لشکر امام علی (علیه‌السّلام) افراد بسیاری زیادی بودند که وقتی متوجه حق و حقیقت می‌شدند، ناگهان مانند شهاب سنگی وارد عرصه می‌شدند و می‌درخشیدند و با شهادت، از صحنه خارج می‌شدند.

 

 

 

قسمت بعدی که قسمت آخر باشه رو هم نو.شتم. إن شاءالله فردا ساعت هشت صبح نمایش داده میشه و این بحث تموم میشه.

  • Oceanus

کم بودن مفاهیم و نمونه‌های تاریخی برای تحلیل وضعیت جامعه، ما را دچار نوعی ساده‌انگاری می‌کند. این ساده‌انگاری، نه‌تنها موجب ناتوانی ما از تحلیل شرایط پیچیده‌ی جامعه‌ی کنونی می‌شود بلکه ما را از تحلیل شرایط جامعه‌ی صدراسلام نیز باز می‌‌دارد.

طبق تجربه، تنها دو نمونه‌ی مثبت تاریخی (مالک و عمار) و دو نمونه‌ی منفی تاریخی (ابن زبیر و خوارج) در بین مردم رواج دارد و درحالی نمونه‌های تاریخی مهم‌تر  و بیشتری موجود است. برای پی‌بردن به نمونه‌های تاریخی بیشتر، می‌توان به لحظات حساس و تاثیرگذار  تاریخ صدراسلام مراجعه کرد و نسبت افراد با ولایت را سنجش کرد.

 

  • ماجرای سقیفه:

یکی از وقایع مهم تاریخ صدر اسلام، ماجرای تلخ سقیفه بود که در آن فرمان نبی اعظم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) زمین گذاشته شد و حق امام علی (علیه‌السّلام) غصب شد و افراد مختلفی در آن نقش داشتند. اما نسبت افراد مختلف با این قضیه چه بود؟

  • دسته‌ی اول ابوبکر و عمر بودند که رسما مشروعیت الهی حاکم را قبول نداشتند که البته در دشمنی این دسته با اهل بیت (علیهم‌السّلام) شکی نیست. نمونه‌های عصر حاضر از این افراد، اصلاح‌طلبانی مثل تاجزاده هستند که اصل ولایت فقیه را قبول ندارند و آشکارا به آن تصریح می‌کنند.
  • دسته‌ی دوم انصار بودند که زمینه‌ساز اصلی سقیفه نیز همین‌ها بودند. در دوستی انصار با اهل بیت (علیهم‌السّلام) هم شکی نیست، اما در برخی از برهه‌های تاریخ، حرکاتی ضد اهل بیت (علیهم‌السّلام) انجام دادند. نمونه‌ی عصر حاضر از این افراد، برخی از برادران سپاهی یا منصوب به بیت رهبری هستند که که گاهی اوقات، کاملا همسو با دشمن عمل می‌کنند.
  • دسته‌ی سوم، برخی از بنی هاشم، مانند عباس و عقیل بودند که در کلام ائمّه (علیهم‌السّلام) به عنوان افرادی خار و خفیف و ذلیل و حقیر معرفی شده‌اند که توانایی دفاع از ولایت را ندارند. نمونه‌ی عصر حاضر از این افراد، اکثر اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی هستند که در جلسات شورا، در مقابل حسن روحانی، موش می‌شوند و عرضه‌ی دفاع از ولایت را ندارند.
  • دسته‌‌ی چهارم، افراد توانمند و حاضر در صحنه‌ای هستند که متاسفانه تعدادشان کم بود. افرادی مانند مقداد، سلمان و ابوذر، چنین افرادی بودند. که امام علی (علیه‌السّلام) فرمودند اگر چهل نفر همراشان بود، قیام می‌کردند، احتمالا منظورشان این افراد بود. نمونه‌ی عصر حاضر از این افراد، امثال حسن رحیم‌پور ازغدی هستند که مانند ابوذر در هر  شرایطی از ولایت دفاع می‌کنند و هزینه هم می‌دهند، مثلا آقای رحیم‌پور را از شورای عالی انقلاب فرهنگی بیرون می‌اندازند یا تیریبون نماز جمعه را از او می‌گیرند.
  • دسته‌ی پنجم، افراد بسیاری توانمندی هستند که متاسفانه در ماجرا حضور نداشتند. افرادی مانند جعفر بن ابی طالب و حمزه سیدالشهدا، که طبق روایت امام محمد باقر (علیه‌السّلام)، اگر این دو نفر حضور داشتند، اجازه نمی‌دادند حق امام علی (علیه‌السّلام) غصب شود. نمونه‌ی عصر حاضر از نمونه‌ها، احتمالا افرادی مانند شهید بهشتی و آیت الله مصباح بوده‌اند که خیلی از اوقات، یک تنه کار را پیش‌برده‌اند و از ولایت دفاع کرده‌اند.

 

  • پ.ن1:  بنده به شدت از لقب عمار برای آیت الله مصباح بدم میاد. به نظرم ایشون نقش جعفرِ بن ابی‌طالب را در انقلاب داشتند. البته با این تفاوت که ایشان را شهید نکردند.
  • پ.ن2: به نظر شما، عمار در ماجرای سقیفه، در کجای قضیه ایستاده بود؟
  • پ.ن3: می‌خواستم در این قسمت بحث را تمام کنم، اما نشد. إن شاءالله پاسخ به سوال بالا و ادامه‌ی قضیه، در مطلب بعدی. سعی می‌کنم در قسمت بعدی این موضوع را جمع کنم و به بحث انتخابات برگردم.
  • Oceanus

تاریخ 10 ساله‌ی حکومت نبی اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در مدینه و تقریبا 5 ساله‌ی حکومت امیرالمونین (علیه‌السّلام) از آن جهت اهمیت دارد که امام برحق، به عنوان حاکم، در راس جامعه قرار گرفته است. این مساله موجب می‌شود که معیاری عملیاتی برای سنجش حقیقت‌طلبی و وفاداری افراد نسبت به ولایت و دین داشته باشیم.

این آزمون ولایت مداری 15 ساله در دوران صدر اسلام، نتایج مختلفی در پی داشته است که متاسفانه، تنها تعداد معدودی از آن‌ها به مردم معرفی شده است و مردم به جز دو نمونه‌ی مثبتِ عمار و مالک و دو نمونه‌ی منفیِ ابن زبیر و خوارج، تقریبا با دیگر نمونه‌ها آشنایی ندارند. عدم آشنایی با دیگر نمونه‌ها، موجب به وجود آمدن یک تصور کاریکاتوری از ولایت مداری در جامعه‌ی عصر حاضر شده است. در حالی که ولایت مداری انواع و اقسام مختلفی دارد که برخی از آن‌ها، از ولایت‌مداری عمار هم بالاتر است، اما اکثر مردم با آن آشنا نیستند و یا برخی از شیوه‌های ولایت‌مداری وجود دارد که تفکیک آن از ضدولایی بودن بسیار سخت است و چون نمونه‌های آن به مردم معرفی نشده است، نمی‌توان مردم را به اثرات مثبت و منفی این دسته از افراد آگاه کرد.

إن شاءالله در قسمت بعدی، سعی می‌شود با زبانی ساده، برخی از این شیوه‌های ولایت‌مداری را معرفی کرد.

  • Oceanus

حرکت جوهری

۰۹
خرداد

 

برای ادامه‌ی بحث مفهوم سازی اجتماعی از منظر حکمت متعالیه، به بحث حرکت جوهری نیاز داریم. در یک مطلب حرکت جوهری را توضیح می‌دهم و در مطلب بعدی، به ابعاد اجتماعی آن می‌پردازم.

برای درک حرکت جوهری باید بدانیم که اجسام علاوه بر سه بعد طول و عرض و ارتفاع، یک بعد دیگری نیز دارند. یعنی علاوه بر اینکه از سه جهت کشیده شده‌اند و امتداد دارند، از جهت چهارمی نیز کشیده شده‌اند. برای فهم بعد چهارم، می‌توان بعد دوم و سوم را باهم مقایسه کرد. فرض کنید یک مربع دو بعدی روی یک کاغذ است و یک استوانه‌ی سه بعدی، می‌خواهد از کنار او عبور کند. اگر عبور استوانه از کاغذ، شش ساعت طول بکشد، مربع روی کاغذ چه خواهد دید؟ مربع یک دایره روی کاغذ خواهددید که شش ساعت روی کاغذ بوده و سپس ناپدید می‌شود. یعنی چون مربع نمی‌تواند بعد سوم را درک کند، نمی‌تواند تمام استوانه را به صورت یکجا درک کند، لذا در هر لحظه از زمان، فقط بخشی از استوانه را که روی کاغذ قرارگرفته است درک می‌کند.

حالِ ما نسبت به بعد چهارم، مانند حال آن مربع است نسبت به بعد سوم. ما چون بُعد چهارم را نمی‌توانیم درک کنیم، نمی‌توانیم اشیاء مادی را به طور کامل درک کنیم و در هر لحظه از زمان، بخشی از وجود اشیاء را درک می‌کنیم که در آن لحظه وجود دارد.

به عبارت دیگر، ذهن ما شبیه صفحه‌ی کاغذی است که در هرلحظه از زمان، بخشی از وجود اشیاء را درک می‌کند که در آن لحظه، در صفحه‌ی ذهن نقش می‌بندد و در لحظه‌ی بعد محو می‌شود و جای خود را به وجود دیگری می‌دهد. یعنی ما در هر لحظه از زمان، با وجود نو و جدیدی روبرو هستیم که در لحظه‌ی قبل نبوده‌است. به این نوشدن و جدیدشدن وجود اشیاء در طول زمان، حرکت جوهری می‌گویند.

برای مثال ماهی که در ساعت 12:00 شب در آسمان می‌بینیم، غیر از ماهی است که در ساعت 12:01 می‌بینیم، ماهی که در ساعت12:02 می‌بینیم، غیر از ماهی است که یک دقیقه‌ پیش از آن دیده‌ایم.

  • Oceanus

مسکویه برای آدمی سه نوع هدف قائل است و افعال انسان‌ها را برپایه‌ی محبت به این سه هدف تحلیل می‌کند.

  1. کنش براساس حب خیر: مانند تشکیل خانواده برای تعالی معنوی یا تجارت و کسب سود برای کمک به مساکین
  2. کنش براساس حب نفع: مانند تجارت صرفا برای کسب سود و منفعت
  3. حب لذت: مانند غذا خودن، نکاح و ... صرفا برای کسب لذت
  4. ترکیبی: مانند ازدواج با فردی ثروتمند، هم برای تعالی معنوی، هم کسب منفعت و هم کسب لذت

با توجه به اهمیت خیر و حب خیر در جامعه، مسکویه نسبت افراد جامعه با خیر را جداگانه بیان می‌کند: 

  • Oceanus

اما شکایت از پلیس ها:

 

رفتیم نیروی انتظامی کل استان و شکایت کردیم. انتهای شکایت هم نوشتم: اگرچه جرم این پلیس‌ها کوچک بود، اما موجب از بین رفتن اعتماد عمومی و سرمایه‌های مردمی پلیس خواهد شد.

 

چند وقت بعد از دادسرا نظامی ابلاغیه آمد. رفتم آنجا و ماجرا را برای بازپرس توضیح دادم. قرار شد شاهدان هم بروند.

دیگه خبری نشد تا اینکه برایم پیام آمد که پرونده به دادسرای عمومی ارجاع شده.

رفتم پیش بازپرس شعبه14 دادسرای عمومی پردیسان.

بازپرس گفت بیا رضایت بده. گفتم نه.

گفت خودت میدونی، بیست بار باید بیای و بری، آخرش هم به نتیجه نمی‌رسی.

اون روز اظهارات من رو ثبت نکرد.

دوباره یک روز دیگه رفتم، گفت الان وقت ندارم، ظهر بیا. (به نظرم نذر کرده بود که همون بیست بار، من رو ببره و بیاره.)

ظهر رفتم و بازپرس دوباره درخواست رضایت کرد. (درخواست رضایت از سوی بازپرس خلاف قانون است.)

قبول نکردم و اظهارات من رو ثبت کرد.

گفت شاهدها رو بیار.

چند روز روز بعد، دونفر از شاهدها رفتند.

بازپرس اظهارات اونها رو هم ثبت نکرد و از آنها خواست که بیایند و من را راضی کنند تا رضایت بدهم.

من هم گفتم رضایت نمی دهم و خودتان مجبور هستید یک بار دیگر بروید تا اظهاراتتان را ثبت کنید، و الا حکم جلب خودتان می‌آید.

یکی از دیگر از شهود رفت، داشت به اونم فشار می آورد که شهادت ندید و شاکی رو راضی کنید.

البته این بنده‌خدا کار عقلی کرد و جلوی دادگاه به من زنگ زد. منم گفتم من رضایت نمی دم، حالا می خوای برو تو شهادتت رو ثبت کن، میخوای صبر کن تا احضار یا جلبت کنند. این یکی رفت شهادتش رو ثبت کرد.

(دقت کنید که این بازپرس هم آدم فاسدی است، ولی دیگه حال ندارم برم شکایت جدید ثبت کنم.)

 

چند وقت بعد با بچّه‌ها طرح پارسا صحبت کردم و قرار شد که پرونده‌ی این پلیس‌ها و آن بازرپرس فاسد را در دادگاه پیگیری کنند.

معلوم شد که برخورد بد پلیس با ناهیان منکر، فقط مربوط به پرونده من نیست و چندین مورد در خود قم وجود داشته که پلیس طلبه‌ی ناهی منکر را به داخل کلاتری برده و او را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار داده.

 

خلاصه پرونده من هم قاطی پرونده‌ی اونا و پیش آقای غریب، دادستان کل استان قم مطرح شد و قرار پیگری بشه.

 

 

نتیجه هم چیز خاصی نشد.

صرفا یک تذکری به اون بازپرس دادن.

پلیس‌ها هم تبرئه شدند.

  • Oceanus

فرداش من با یکی از همسایه‌ها رفتیم دادگاه تا از آن دو خانوم شکایت کنیم.

یکی از همسایه‌ها هم پیگیر شکایت از پلیس‌ها شد.

ما از دو خانوم شکایت کردیم. روز اداری بعدی، رفتیم نیروی انتظامی کل استان قم، بابت رفتار بد آن پلیس‌ها و قبول نکردن شکایت ما، شکایت کردیم.

 

اما ماجرای شکایت از دو خانم:

ما شکایت کردیم و حدود یک ماه بعد، اولین ابلاغیه‌ی دادگاه آمد. تا سه جلسه‌ی پرونده در شورای حل اختلاف باقی می‌ماند. من رفتم و شوهر آن خانم چادری آمد. مرد نسبتا معقولی بود. در جلسه قول داد که هردوی خانم‌ها بیایند و عذرخواهی کنند تا من رضایت بدهم.

اما آن دو خانم نیامدند و ابلاغیه دوم آمد. من رفتم دادگاه ولی آن دو خانم نیامدند.

ابلاغیه سوم آمد. شوهر آن خانم آمد و گفت من که گفتم آن ها می آیند عذرخواهی! منم گفتم دو ماه گذشته! چرا نیامدند؟! گفت کرمانشاه است و کار دارد، مثل تو بیکار نیست. منم گفتم وقتی زنت دوسال رفت زندان می فهمی بیکاری کیه!

همسر آن آقا هم آمد و گفت خواهرم کرمانشاهه! (البته من از همسایه‌هایی که با آن‌ها ارتباط داشتند شنیده بودم که خواهرش به تهران رفت و آمد داشته، آن هم در ایام اغتشاشات بنزینی آبان 98!)

گفتم چطور تا تهران میره، قم نمی تونه بیاد!

 

من از جلسه رفتم بیرون و دادیارها به آن آقا تفهیم کردند که اگر پرونده از شورای حل اختلاف به دادگاه برود، برای آنها خیلی بد می‌شود و تا دو سال حبس و حدود 80 ضربه شلاق در انتظار آن خانم‌ها است.

خلاصه، آن‌ها جوری ترسیدند که آن خانوم غروب از کرمانشاه آمد و هردوی خانوم ها مکتوب، جلوی هیات مدیره عذرخواهی کردند.

 

 

بماند که در ایام شکایت، آن خانوم که همسایه بود، می‌رفت پیش همسایه‌ها و می‌گفت: آن شب آقا من و خواهرم را زیر مشت و لگد گرفته بود و دندان خواهرم هنوز در می‌کند و ... . آن همسایه‌ها هم تمام ما وقع را کف دست من می‌گذاشتند.

 

إن شاءالله ماجرای پلیس‌ها در قسمت بعد.

  • Oceanus

با هم‌سایه‌ها رفتیم کلانتری.

اون دو تا خانوم با ماشین پلیس رفتن داخل. ما هم خواستیم بریم داخل که افسر کلانتری مانع شد و ما را بیرون کرد.

حدود پنجاه دقیقه بیرون جلوی کلانتری منتظر بودیم و نمی‌دانستیم که در کلانتری چه خبر است!

بعد از پنجاه دقیقه، فقط من را به داخل راه دادند.

افسر گفت تو این خانم را زدی؟

گفتم نه، من فقط از خودم دفاع کردم.

گفت این خانوما چیزای دیگه میگن.

گفتم دروغ میگن.

خانوما کلانتری رو گذاشتن روی سرشون و افسر با کلام تند آن ها را ساکت کرد.

افسر زنگ زد به قاضی شیفت تا ببینه تکلیف چیه.

ظاهرا قاضی پشت تلفن بهش گفت که آقا رو رها کنید بره، از خانوم‌ها تعهد بگیرید و رها کنید.

من به افسر گفتم شکایت دارم.

افسر گفت باید بری دادگاه، ما اینجا شکایت قبول نمی‌کنیم. (حرکت خلاف قانون)

گفتم شما حتی از من توضیح نخواستید!

یکی دیگشون با بی احترامی گفت بگو ببینم چی میگی!

من شروع کردم به شرح ماجرا. اما اون افسر در حین گوش دادن دائم به من بی احترامی می‌کرد، مثلا با چیزهای دیگه مشغول می‌شد، با سربازها صحبت می‌کرد، خمیازه می‌کشید و ... .

خلاصه اومدم بیرون و ماجرا رو برای همسایه‌ها تعریف کردم.

اونا هم عصبانی شدن و شروع کردن به داد و بی‌داد.

افسر کلانتری اومد بیرون و گفت برید دادگاه شکایت کنید.

 

إن شاءالله ادامه‌ش فردا.

  • Oceanus

تفاوت مشرب مشایی و اشراق به تفاوت آن‌ها در لزوم کشف و شهود بر‌می‌گردد.

مشاییان قدرت عقل را بی‌نیاز از کشف و‌شهود می‌دانستند، اما اشراقیان، کشف و شهود را در تقویت عقل موثر می‌دانستند.

از این جهت ملاصدرا اشراقی بود اما حکمت متعالیه یک تفاوت اساسی فلسفه مشایی و اشراقی دارد و آن تکیه بر اصالت وجود است. (درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ، عبدالرسول عبودیت ، ج۱، صص ۶۸-۷۰)

یعنی اصالت وجود، زیربنای فلسفه‌ی ملاصدرا است.

همچنین از اصالت وجود، سه مساله‌ی دیگر نشأت می‌گیرد که در مجموع این چهار مساله، پایه‌های اصلی حکمت متعالیه به شمار می‌آیند:

 

  1. اصالت وجود و اعتباریت ماهیت
  2. تشکیک در وجود (یا تجلی و تشأن)
  3. وحود رابط معلول
  4. حرکت جوهری

(درآمدی بر نظام حکمت صدرایی ، عبدالرسول عبودیت، ج۱، ص ۶۰)

 

نتیجه آنکه اگر بخواهیم برمبنای حکمت متعالیه علم اجتماعی تولید کنیم، به نوعی  با این چهار مساله سر و کار داریم.

 

 

 

پ.ن1: حقیر پایان‌نامه جدید شروع کردم و از این به بعد حول بخش‌های این پایان‌نامه می‌نویسم.

پ.ن2: إن‌شاءالله در مطالب بعدی، یکی دو نمونه‌ی کوچک از تولید علم اجتماعی از منظر حکمت متعالیه را نشان می‌دهم.

 

 

 

 

  • Oceanus

تو راهروی خانه‌ی همان عضو هیات مدیره بودم که یکی اومد گفت: تو این خانوم رو زدی!

بیا بیرون ببینم.

رفتم بیرون دیدم اون دوتا خانوم، جار و جنجال راه انداختند که آره، این آقا ما رو زده!

یکی دوتا از همسایه‌ها اومدن جلو و به من گفتن: تو این خانوم رو زدی؟!

من داشتم تعریف می‌کردم که یکی از اون خانوم‌ها حمله کرد و دوباره من رو زد.

به خاطر این حرکت وحشیانه‌، اینجا همه به اون خانومه مشکوک شدن.

من چند بار برای افراد مختلف اصل ماجرا رو تعریف کردم.

در همین حین، چند نفر از همسایه‌ها، مجددا به بابت حجاب به اون خانوم تذکر دادن، که اون خانوم شروع کرد به فحش دادن به طلبه‌ها و چادری‌ها و ... .

دیگه اینجا همه فهمیدن حق با منه.

به غیر دو نفر که ظاهرا به اون خانومه چشم طمع داشتند و اتفاقا یکیشون مجرد بود و قبلا حرکات مشکوکی زده بود و مچش رو گرفته بودیم.

بگذریم. خلاصه اون خانوم دست از جار و جنجال و فحاشی به طلبه‌ها و چادر و ... برنمی‌داشت. تصمیم گرفتیم به پلیس زنگ بزنیم.

بعد از کلی معطی پلیس آمد.

افسر از ماشین پیاده شد و دید پنجاه نفر تو حیاط مجتمع هستند.

دید نمی‌تونه همهمه‌ی مردم رو کنترل کنه، اون دوتا خانوم و یکی دوتا از همسایه‌ها رو کشید کنار تا ماجرا رو ازشون بپرسه.

فقط اومد طرف من و یه سوال از من پرسید. تو این خانوم رو زدی؟ من گفتم، خیر، من از خودم دفاع کردم.

همین، سوار ماشینش شد و گفت بیاید کلانتری. البته اون خانوم‌ها رو هم سوار کرد و برد که این کارش خلاف بود. حق نداشت یکی از طرفین دعوا را با ماشین پلیس به کلانتری ببره.

 

ما هم پنج نفر شدیم و  سوار ماشین رئیس هیات مدیره، رفتیم کلانتری.

 

ادامه دارد ...

  • Oceanus