به خاطر تو گرفتار شدیم یا امیرالمونین
خلاصه و ترجمهی ماجرا (با اندکی دخل و تصرف برای روان شدن متن):
بعد از ماجرای غصب خلافت از امیرالمومنین علی (علیهالسّلام)، بعضی از قبایل حاضر به همکاری با ابوبکر نشدند و گفتند که خمس و زکات خود را، تنها به امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) تقدیم میکنند نه شخص دیگری. برای همین، ابوبکر لشکر میفرستاد تا با این قبایل بجنگند و آنها را تنبیه کنند. یکی از این قبایل، قبیلهی بنی حنیفه.
ابوبکر لشکری فرستاد و مردان بنی حنیفه را کشتند و زنان و بچهها را اسیر کردند و اسرا را به مسجد مدینه آوردند. یکی از زنانِ اسیر که خوله نام داشت رو به قبر رسولالله (صلّیاللهعلیهوآله) ایستاد و پس از سلام، نزد ایشان شکایت کرد.
طلحه و زبیر خواستند او را بخرند، اما خوله گفت: من فقط کنیز شخصی میشوم که خواب مادرم در زمانی که مرا حامله بود و نشانیِ بین من و مادرم را بگوید و الّا اگر شخص دیگری من را بخرد، خودم را میکشم. همهی اهل مسجد عاجز شدند.
پس امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) وارد مسجد شدند و ماجرا را پرسیدند و حاضرین ماجرا را تعریف کنند.
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) فرمودند، راست میگوید، خواب و نشانی را بگویید و او را مالک شوید. مردم گفتند نمیدانیم.
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) خطاب به خوله گفت: آیا خواب و نشانی را بگویم و تو را مالک شوم؟
خوله گفت: تو که هستی؟
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) فرمودند: من علی بن ابی طالب هستم.
خوله گفت: همان کسی که رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در روز غدیر، او را به عنوان جانشین خود نصب کرد؟
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) فرمودند: من همانم.
خوله گفت: به خاطر تو گرفتار شدیم و اینجا آورده شدیم.
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) فرمودند: اجر شما ضایع نمیشود و خدای تعالی پاداش خیر میدهد.
سپس امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) خواب مادر خوله و نشانهی بین او و مادرش را فرمودند.
در این حین خوله گفت: ای مردم، شاهد باشید که من خودم را کنیز او قرار دادم.
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) فرمودند: بگو همسر!
خوله گفت: شاهد باشید که من خودم را به ازدواج امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) درآوردم همانگونه که او امر کرد.
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) فرمودند: تو را به همسری پذیرفتم.
و مردم از این ماجرا هیجان زده شدند و به شور و شوق آمدند.
منبعی که بنده از آن نقل میکنم: کتاب الصحیح من سیرة امام علی (علیهالسّلام)، ج11، ص 180 الی 186 میباشد. منابع دست اول، در پایان متن عربی، در ادامهی مطلب آمده است.
الحنفیة التی تزوجها علی علیه السّلام:
قال ابن شاذان: حدثنا أبو عبد اللّه الحسین بن أحمد المداینی، قال:
حدثنی عبد اللّه بن هاشم، عن الکلبی قال: أخبرنی میمون بن صعب المکی بمکة، قال:
کنا عند أبی العباس بن سابور المکی، فأجرینا حدیث أهل الردة، فذکرنا خولة الحنفیة، و نکاح أمیر المؤمنین «علیه السلام» لها، فقال: أخبرنی أبو الحسن عبد اللّه بن أبی الخیر الحسینی، قال:
بلغنی أن الباقر محمد بن علی «علیهما السلام» کان جالسا ذات یوم، إذ جاءه رجلان، فقالا: یا أبا جعفر، ألست القائل: إن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب لم یرض بإمامة من تقدم؟!
قال: بلى.
فقالا له: هذه خولة الحنفیة نکحها من سبیهم، و قبل هدیتهم، و لم یخالفهم عن أمرهم مدة حیاتهم.
فقال الباقر «علیه السلام»: من فیکم یأتینی بجابر بن عبد اللّه بن حزام (و کان محجوبا قد کف بصره)، فحضر، فسلم على الباقر «علیه السلام»، (فرد «علیه السلام»)، و أجلسه إلى جانبه، و قال له: یا جابر، عندی رجلان ذکرا: أن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی بإمامة من تقدم علیه.
فسألهما الحجة فی ذلک، فذکروا له خولة.
فبکى جابر حتى اخضلت لحیته بالدموع، ثم قال: و اللّه یا مولای، لقد خشیت أن أخرج من الدنیا و لا أسأل عن هذه المسألة، و إنی و اللّه، کنت جالسا إلى جانب أبی بکر، و قد سبوا بنى حنیفة بعد قتل مالک بن نویرة من قبل خالد بن الولید، و بینهم جاریة مراهقة.
فلما دخلت المسجد قالت: أیها الناس، ما فعل محمد «صلى اللّه علیه و آله»؟!
قالوا: قبض.
فقالت: هل له بنیّة نقصدها.
فقالوا: نعم، هذه تربته «صلى اللّه علیه و آله».
فنادت: السلام علیک یا رسول اللّه، أشهد أن لا إله إلا اللّه، و أشهد أنک عبده و رسوله، و أنک تسمع کلامی، و تقدر على رد جوابی، و إننا سبینا من بعدک، و نحن نشهد أن لا إله إلا اللّه، و أنک رسول اللّه، ثم جلست.
فوثب رجلان من المهاجرین و الأنصار، أحدهما: طلحة، و الآخر:
الزبیر. فطرحا علیها ثوبیهما.
فقالت: ما بالکم یا معاشر العرب! تصونون حلائلکم، و تهتکون حلائل غیرکم.
فقیل لها: لمخالفتکم اللّه و رسوله حتى قلتم: إننا نزکی و لا نصلی، أو نصلی فلا نزکی.
فقالت لهما: و اللّه، ما قالها أحد من بنی حنیفة، و إنّا نضرب صبیاننا على الصلاة من التسع، و على الصیام من السبع، و إنّا لنخرج الزکاة من حیث یبقى فی جمادى الآخرة عشرة أیام، و یوصی مریضنا بها لوصیه.
و اللّه یا قوم، ما نکثنا و لا غیرنا، و لا بدلنا، حتى تقتلوا رجالنا و تسبوا حریمنا. فإن کنت یا أبا بکر بحق، فما بال علی لم یکن سبقک علینا؟! و إن کان راضیا بولایتک، فلم لا ترسله إلینا یقبض الزکاة منا، و یسلمها إلیک؟!
و اللّه، ما رضی و لا یرضى، قتلت الرجال، و نهبت الأموال، و قطعت الأرحام، فلا نجتمع معک فی الدنیا و لا فی الآخرة. افعل ما أنت فاعله.
فضج الناس، و قال الرجلان اللذان طرحا ثوبیهما: إنّا لمغالون فی ثمنک.
فقالت: أقسمت باللّه، و بمحمد رسول اللّه، إنه لا یملکنی و یأخذ رقی إلا من یخبرنی بما رأت أمی و هی حامل بی؟! و أی شیء قالت لی عند ولادتی؟! و ما العلامة التی بینی و بینها؟! و إلا فإن ملکنی أحد و لم یخبرنی بذلک بقرت بطنی بیدی، فیذهب ثمنی، و یکون مطالبا بدمی.
فقالوا لها: ابتدری بالرؤیا، حتى نبدی لک العبارة بالرؤیا.
فقالت: الذی یملکنی هو أعلم بالرؤیا منی، و بالعبارة من الرؤیا.
فأخذ طلحة و الزبیر ثوبیهما و جلسا.
فدخل أمیر المؤمنین «علیه السلام» و قال: ما هذا الرجف فی مسجد رسول اللّه؟!
قالوا: یا علی، امرأة من بنی حنیفة، حرمت نفسها على المؤمنین، و قالت: من أخبرنی بالرؤیا التی رأت أمی و هی حامل بی، و عدّها لی، فهو یملکنی.
فقال أمیر المؤمنین «علیه السلام»: ما ادعت باطلا، أخبروها تملکوها.
فقالوا: یا أبا الحسن، ما فینا من یعلم الغیب. أما علمت أن ابن عمک رسول اللّه قبض، و أن اخبار السماء انقطعت من بعده.
فقال أمیر المؤمنین «علیه السلام»: ما ادعت باطلا، أخبرها أملکها بغیر اعتراض؟!
قالوا: نعم.
فقال «علیه السلام»: یا حنفیة، أخبرک أملکک؟!
فقالت: من أنت أیها المجتری دون أصحابه.
فقال: أنا علی بن أبی طالب.
فقالت: لعلک الرجل الذی نصبه لنا رسول اللّه «صلى اللّه علیه و آله» صبیحة یوم الجمعة بغدیر خم علما للناس؟!
فقال: أنا ذلک الرجل.
قالت: من أجلک أصبنا، و من نحوک أتینا، لأن رجالنا قالوا: لا نسلم صدقات أموالنا، و لا طاعة نفوسنا إلا إلى من نصبه محمد «صلى اللّه علیه و آله» فینا و فیکم علما.
فقال أمیر المؤمنین «علیه السلام»: إن أجرکم غیر ضائع، و إن اللّه تعالى یؤتی کل نفس ما أتت من خیر.
ثم قال: یا حنفیة، ألم تحمل بک أمک فی زمان قحط، منعت السماء قطرها، و الأرض نباتها، و غارت العیون، حتى إن البهائم کانت ترید المرعى فلا تجد، و کانت أمک تقول: إنک حمل میشوم فی زمان غیر مبارک.
فلما کان بعد تسعة أشهر رأت فی منامها کأنها وضعتک، و أنها تقول:
إنک حمل میشوم، و فی زمان غیر مبارک، و کأنک تقولین: یا أمی لا تطّیرین بی، فأنا حمل مبارک، نشوت نشوا صالحا، و یملکنی سید، و أرزق منه ولدا، یکون لبنی حنیفة عزا.
فقالت: صدقت یا أمیر المؤمنین، فإنه کذلک.
فقال: و به أخبرنی ابن عمی رسول اللّه «صلى اللّه علیه و آله».
فقالت: ما العلامة بینی و بین أمی؟!
فقال: إنها لما وضعتک کتبت کلامک و الرؤیا، فی لوح من نحاس، و أودعته عتبة الباب، فلما کان بعد حولین عرضته علیک، فأقررت به، فلما کانت ست سنین عرضته علیک فأقررت به، ثم جمعت بینک و بین اللوح، فقالت لک: یا بنیة، إذا نزل بساحتکم سافک لدمائکم، ناهب لأموالکم، ساب لذراریکم، و سبیت فیمن سبى، فخذی اللوح معک، و اجتهدی أن لا یملکک من الجماعة إلا من یخبرک بالرؤیا، و بما فی هذا اللوح.
قالت: صدقت یا أمیر المؤمنین، فأین اللوح؟!
قال: فی عقیصتک.
فعند ذلک دفعت اللوح إلى أمیر المؤمنین علی ابن أبی طالب «علیه السلام»، ثم قالت: یا معاشر الناس، اشهدوا أنی قد جعلت نفسی له عبدة.
فقال «علیه السلام»: بل قولی زوجة.
فقالت: اشهدوا أنی قد زوجت نفسی کما أمرنی بعلی «علیه السلام».
فقال «علیه السلام»: قد قبلتک زوجة.
فماج الناس ..
فقال جابر: و اللّه یا أبا جعفر، ملکها بما ظهر من حجة، و تبین من بینته،
فلعن اللّه تعالى من اتضح له الحق و جعل بینه و بین الحق سترا[1].
[1] ( 1) الفضائل لشاذان بن جبرئیل القمی ص 269- 274 و( ط المطبعة الحیدریة- النجف سنة 1381 ه) ص 99- 101 و أشار فی هامش النسخة الأولى إلى المصادر التالیة: بحار الأنوار ج 29 ص 457 عن الروضة، و فیه: الحسین بن أحمد المدنی، عن الحسین بن عبد اللّه البکری، عن عبد اللّه بن هشام، بدل ما فی المتن.
مدینة المعاجز ج 2 ص 219 ح 520، عن کتاب سیر الصحابة، و عن البرسی.
و الخرائج و الجرائح ج 2 ص 563، ح 21 مرسلا و 589، ح 1 عن دعبل الخزاعی، قال: حدثنی الرضا، عن أبیه، عن جده« علیهم السلام»، قال: کنت عند أبی الباقر« علیه السلام» .. و بتفاوت یسیر فی کلیهما. عنه بحار الأنوار ج 41 ص 302 ح 35 و ج 42 ص 84 ح 14 و إثبات الهداة ج 3 ص 53 ح 45 باختصار، و مدینة المعاجز ج 5 ص 174 ح 1549 و العوالم ج 19 ص 335 ح 1. المناقب لابن شهر آشوب ج 2 ص 278 س 6 مرسلا، عن الباقر« علیه السلام» ..
و بتفاوت یسیر. عنه بحار الأنوار ج 41 ص 326 ح 47. إثبات الهداة ج 2 ص 42 ح 170 باختصار عن کتاب الروضة فی الفضائل المنسوب إلى ابن بابویه و إحقاق الحق( الملحقات) ج 8 ص 101 س 10 عن بحر المناقب لابن حسنویه.
و راجع: الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین لشاذان بن جبرئیل القمی( ط سنة 1423 ه) ص 36.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.