یادداشت‌های شخصی بنده

یادداشت‌های شخصی بنده

یک طلبه
که دانشگاه هم رفته
اهل مطالعات علوم اجتماعی
مشتاق شنیدن و دیدن نقد شما
**********
«توضیحات در بخش "درباره‌ی بنده"»

به خاطر تو گرفتار شدیم یا امیرالمونین

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۰۰ ب.ظ

خلاصه و ترجمه‌ی ماجرا (با اندکی دخل و تصرف برای روان شدن متن):

 

بعد از ماجرای غصب خلافت از امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام)، بعضی از قبایل حاضر به همکاری با ابوبکر نشدند و گفتند که خمس و زکات خود را، تنها به امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) تقدیم می‌کنند نه شخص دیگری. برای همین، ابوبکر لشکر می‌فرستاد تا با این قبایل بجنگند و آن‌ها را تنبیه کنند.  یکی از این قبایل، قبیله‌ی بنی حنیفه.

ابوبکر لشکری فرستاد و مردان بنی حنیفه را کشتند و زنان و بچه‌ها را اسیر کردند و اسرا را به مسجد مدینه آوردند. یکی از زنانِ اسیر که خوله نام داشت رو به قبر رسول‌الله (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ایستاد و پس از سلام، نزد ایشان شکایت کرد. 

طلحه و زبیر خواستند او را بخرند، اما خوله گفت: من  فقط کنیز شخصی می‌شوم که خواب مادرم در زمانی که مرا حامله بود و نشانیِ بین من و مادرم را بگوید و الّا اگر شخص دیگری من را بخرد، خودم را می‌کشم. همه‌ی اهل مسجد عاجز شدند.

پس امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) وارد مسجد شدند و ماجرا را پرسیدند و حاضرین ماجرا را تعریف کنند.

امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) فرمودند، راست می‌گوید، خواب و نشانی را بگویید و او را مالک شوید. مردم گفتند نمی‌دانیم.

امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) خطاب به خوله گفت: آیا خواب و نشانی را بگویم و تو را مالک شوم؟

خوله گفت: تو که هستی؟

امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) فرمودند: من علی بن ابی طالب هستم.

خوله گفت: همان کسی که رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در روز غدیر، او را به عنوان جانشین خود نصب کرد؟

امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) فرمودند: من همانم.

خوله گفت: به خاطر تو گرفتار شدیم و اینجا آورده شدیم.

امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) فرمودند: اجر شما ضایع نمی‌شود و خدای تعالی پاداش خیر می‌دهد.

سپس امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) خواب مادر خوله و نشانه‌ی بین او و مادرش را فرمودند.

در این حین خوله گفت: ای مردم، شاهد باشید که من خودم را کنیز او قرار دادم.

امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) فرمودند: بگو همسر!

خوله گفت: شاهد باشید که من خودم را به ازدواج امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) درآوردم همانگونه که او امر کرد.

امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) فرمودند: تو را به همسری پذیرفتم. 

و مردم از این ماجرا هیجان زده شدند و به شور و شوق آمدند.

 

منبعی که بنده از آن نقل می‌کنم: کتاب الصحیح من سیرة امام علی (علیه‌السّلام)، ج11، ص 180 الی 186 می‌باشد. منابع دست اول، در پایان متن عربی، در ادامه‌ی مطلب آمده است.

 

 

 

الحنفیة التی تزوجها علی علیه السّلام:

قال ابن شاذان: حدثنا أبو عبد اللّه الحسین بن أحمد المداینی، قال:

حدثنی عبد اللّه بن هاشم، عن الکلبی قال: أخبرنی میمون بن صعب المکی بمکة، قال:

کنا عند أبی العباس بن سابور المکی، فأجرینا حدیث أهل الردة، فذکرنا خولة الحنفیة، و نکاح أمیر المؤمنین «علیه السلام» لها، فقال: أخبرنی أبو الحسن عبد اللّه بن أبی الخیر الحسینی، قال:

بلغنی أن الباقر محمد بن علی «علیهما السلام» کان جالسا ذات یوم، إذ جاءه رجلان، فقالا: یا أبا جعفر، ألست القائل: إن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب لم یرض بإمامة من تقدم؟!

قال: بلى.

فقالا له: هذه خولة الحنفیة نکحها من سبیهم، و قبل هدیتهم، و لم یخالفهم عن أمرهم مدة حیاتهم.

فقال الباقر «علیه السلام»: من فیکم یأتینی بجابر بن عبد اللّه بن حزام (و کان محجوبا قد کف بصره)، فحضر، فسلم على الباقر «علیه السلام»، (فرد «علیه السلام»)، و أجلسه إلى جانبه، و قال له: یا جابر، عندی رجلان ذکرا: أن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی بإمامة من تقدم علیه.

فسألهما الحجة فی ذلک، فذکروا له خولة.

فبکى جابر حتى اخضلت لحیته بالدموع، ثم قال: و اللّه یا مولای، لقد خشیت أن أخرج من الدنیا و لا أسأل عن هذه المسألة، و إنی و اللّه، کنت جالسا إلى جانب أبی بکر، و قد سبوا بنى حنیفة بعد قتل مالک بن نویرة من قبل خالد بن الولید، و بینهم جاریة مراهقة.

فلما دخلت المسجد قالت: أیها الناس، ما فعل محمد «صلى اللّه علیه و آله»؟!

قالوا: قبض.

فقالت: هل له بنیّة نقصدها.

فقالوا: نعم، هذه تربته «صلى اللّه علیه و آله».

فنادت: السلام علیک یا رسول اللّه، أشهد أن لا إله إلا اللّه، و أشهد أنک عبده و رسوله، و أنک تسمع کلامی، و تقدر على رد جوابی، و إننا سبینا من بعدک، و نحن نشهد أن لا إله إلا اللّه، و أنک رسول اللّه، ثم جلست.

فوثب رجلان من المهاجرین و الأنصار، أحدهما: طلحة، و الآخر:

الزبیر. فطرحا علیها ثوبیهما.

فقالت: ما بالکم یا معاشر العرب! تصونون حلائلکم، و تهتکون حلائل غیرکم.

فقیل لها: لمخالفتکم اللّه و رسوله حتى قلتم: إننا نزکی و لا نصلی، أو نصلی فلا نزکی.

فقالت لهما: و اللّه، ما قالها أحد من بنی حنیفة، و إنّا نضرب صبیاننا على الصلاة من التسع، و على الصیام من السبع، و إنّا لنخرج الزکاة من حیث یبقى فی جمادى الآخرة عشرة أیام، و یوصی مریضنا بها لوصیه.

و اللّه یا قوم، ما نکثنا و لا غیرنا، و لا بدلنا، حتى تقتلوا رجالنا و تسبوا حریمنا. فإن کنت یا أبا بکر بحق، فما بال علی لم یکن سبقک علینا؟! و إن کان راضیا بولایتک، فلم لا ترسله إلینا یقبض الزکاة منا، و یسلمها إلیک؟!

و اللّه، ما رضی و لا یرضى، قتلت الرجال، و نهبت الأموال، و قطعت الأرحام، فلا نجتمع معک فی الدنیا و لا فی الآخرة. افعل ما أنت فاعله.

فضج الناس، و قال الرجلان اللذان طرحا ثوبیهما: إنّا لمغالون فی ثمنک.

فقالت: أقسمت باللّه، و بمحمد رسول اللّه، إنه لا یملکنی و یأخذ رقی إلا من یخبرنی بما رأت أمی و هی حامل بی؟! و أی شی‏ء قالت لی عند ولادتی؟! و ما العلامة التی بینی و بینها؟! و إلا فإن ملکنی أحد و لم یخبرنی بذلک بقرت بطنی بیدی، فیذهب ثمنی، و یکون مطالبا بدمی.

فقالوا لها: ابتدری بالرؤیا، حتى نبدی لک العبارة بالرؤیا.

فقالت: الذی یملکنی هو أعلم بالرؤیا منی، و بالعبارة من الرؤیا.

فأخذ طلحة و الزبیر ثوبیهما و جلسا.

فدخل أمیر المؤمنین «علیه السلام» و قال: ما هذا الرجف فی مسجد رسول اللّه؟!

قالوا: یا علی، امرأة من بنی حنیفة، حرمت نفسها على المؤمنین، و قالت: من أخبرنی بالرؤیا التی رأت أمی و هی حامل بی، و عدّها لی، فهو یملکنی.

فقال أمیر المؤمنین «علیه السلام»: ما ادعت باطلا، أخبروها تملکوها.

فقالوا: یا أبا الحسن، ما فینا من یعلم الغیب. أما علمت أن ابن عمک رسول اللّه قبض، و أن اخبار السماء انقطعت من بعده.

فقال أمیر المؤمنین «علیه السلام»: ما ادعت باطلا، أخبرها أملکها بغیر اعتراض؟!

قالوا: نعم.

فقال «علیه السلام»: یا حنفیة، أخبرک أملکک؟!

فقالت: من أنت أیها المجتری دون أصحابه.

فقال: أنا علی بن أبی طالب.

فقالت: لعلک الرجل الذی نصبه لنا رسول اللّه «صلى اللّه علیه و آله» صبیحة یوم الجمعة بغدیر خم علما للناس؟!

فقال: أنا ذلک الرجل.

قالت: من أجلک أصبنا، و من نحوک أتینا، لأن رجالنا قالوا: لا نسلم صدقات أموالنا، و لا طاعة نفوسنا إلا إلى من نصبه محمد «صلى اللّه علیه و آله» فینا و فیکم علما.

فقال أمیر المؤمنین «علیه السلام»: إن أجرکم غیر ضائع، و إن اللّه تعالى یؤتی کل نفس ما أتت من خیر.

ثم قال: یا حنفیة، ألم تحمل بک أمک فی زمان قحط، منعت السماء قطرها، و الأرض نباتها، و غارت العیون، حتى إن البهائم کانت ترید المرعى فلا تجد، و کانت أمک تقول: إنک حمل میشوم فی زمان غیر مبارک.

فلما کان بعد تسعة أشهر رأت فی منامها کأنها وضعتک، و أنها تقول:

إنک حمل میشوم، و فی زمان غیر مبارک، و کأنک تقولین: یا أمی لا تطّیرین بی، فأنا حمل مبارک، نشوت نشوا صالحا، و یملکنی سید، و أرزق منه ولدا، یکون لبنی حنیفة عزا.

فقالت: صدقت یا أمیر المؤمنین، فإنه کذلک.

فقال: و به أخبرنی ابن عمی رسول اللّه «صلى اللّه علیه و آله».

فقالت: ما العلامة بینی و بین أمی؟!

فقال: إنها لما وضعتک کتبت کلامک و الرؤیا، فی لوح من نحاس، و أودعته عتبة الباب، فلما کان بعد حولین عرضته علیک، فأقررت به، فلما کانت ست سنین عرضته علیک فأقررت به، ثم جمعت بینک و بین اللوح، فقالت لک: یا بنیة، إذا نزل بساحتکم سافک لدمائکم، ناهب لأموالکم، ساب لذراریکم، و سبیت فیمن سبى، فخذی اللوح معک، و اجتهدی أن لا یملکک من الجماعة إلا من یخبرک بالرؤیا، و بما فی هذا اللوح.

قالت: صدقت یا أمیر المؤمنین، فأین اللوح؟!

قال: فی عقیصتک.

فعند ذلک دفعت اللوح إلى أمیر المؤمنین علی ابن أبی طالب «علیه السلام»، ثم قالت: یا معاشر الناس، اشهدوا أنی قد جعلت نفسی له عبدة.

فقال «علیه السلام»: بل قولی زوجة.

فقالت: اشهدوا أنی قد زوجت نفسی کما أمرنی بعلی «علیه السلام».

فقال «علیه السلام»: قد قبلتک زوجة.

فماج الناس ..

فقال جابر: و اللّه یا أبا جعفر، ملکها بما ظهر من حجة، و تبین من بینته،

فلعن اللّه تعالى من اتضح له الحق و جعل بینه و بین الحق سترا[1].

 

[1] ( 1) الفضائل لشاذان بن جبرئیل القمی ص 269- 274 و( ط المطبعة الحیدریة- النجف سنة 1381 ه) ص 99- 101 و أشار فی هامش النسخة الأولى إلى المصادر التالیة: بحار الأنوار ج 29 ص 457 عن الروضة، و فیه: الحسین بن أحمد المدنی، عن الحسین بن عبد اللّه البکری، عن عبد اللّه بن هشام، بدل ما فی المتن.

مدینة المعاجز ج 2 ص 219 ح 520، عن کتاب سیر الصحابة، و عن البرسی.

و الخرائج و الجرائح ج 2 ص 563، ح 21 مرسلا و 589، ح 1 عن دعبل الخزاعی، قال: حدثنی الرضا، عن أبیه، عن جده« علیهم السلام»، قال: کنت عند أبی الباقر« علیه السلام» .. و بتفاوت یسیر فی کلیهما. عنه بحار الأنوار ج 41 ص 302 ح 35 و ج 42 ص 84 ح 14 و إثبات الهداة ج 3 ص 53 ح 45 باختصار، و مدینة المعاجز ج 5 ص 174 ح 1549 و العوالم ج 19 ص 335 ح 1. المناقب لابن شهر آشوب ج 2 ص 278 س 6 مرسلا، عن الباقر« علیه السلام» ..

و بتفاوت یسیر. عنه بحار الأنوار ج 41 ص 326 ح 47. إثبات الهداة ج 2 ص 42 ح 170 باختصار عن کتاب الروضة فی الفضائل المنسوب إلى ابن بابویه و إحقاق الحق( الملحقات) ج 8 ص 101 س 10 عن بحر المناقب لابن حسنویه.

و راجع: الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین لشاذان بن جبرئیل القمی( ط سنة 1423 ه) ص 36.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">