یادداشت‌های شخصی بنده

یادداشت‌های شخصی بنده

یک طلبه
که دانشگاه هم رفته
اهل مطالعات علوم اجتماعی
مشتاق شنیدن و دیدن نقد شما
**********
«توضیحات در بخش "درباره‌ی بنده"»

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

این مطلب، براساس مقاله چهارم کتاب "روش شناسی علوم اجتماعی" نوشته شده است. البته برای فهم بخش‌های از مطلب، از مقاله دوم هم استفاده کردم. متن وبر خیلی پیچیده بود، لذا سعی کردم مطلب را به زبان فلسفه اسلامی برگردانم.

 

ماکس وبر یک مفهومی دارد به نام "علیت کافی" که چیزی شبیه شتر مرغ، در ادبیات فارسی است. وقتی به شتر مرغ می‌گویند بار ببر، می‌گوید من مرغم. وقتی به او می‌گویند، پرواز کن، می‌گوید من شترم. وبر هم برای اینکه جایی میان نسبیت تاریخی و قوانین جهان شمول تجربی بایستد، مفهوم علیت کافی را ایجاد کرد. در دوره وبر دو دسته دانشمند وجود داشتند: یکی آن‌هایی که قائل به علیت بودند و از بحث علیت، به دنبال قوانین عام و جهان شمول بودند. دیگری عده‌ای که قائل به علیت نبودند و پدیده‌های هر جامعه، را خاص و نسبی می‌دیدند. وبر با جعل این مفهوم، هم علیت را حفظ کرد و هم نسبیت.

وبر مفهومی به نام علیت کافی می‌سازد که بنیان آن، بر مفهوم امکان استوار است. وبر با طرح این مفهوم می‌خواهد بحث علیت را بپذیرد، ولی زیر بار پذیرش تعمیم نرود.[1] برای این کار وبر به سراغ مفهوم امکان می‌رود و می‌گوید علت‌های کشف شده، پدیده‌ی اجتماعی را ممکن می‌سازد نه ضروری، لذا نمی‌توان قاعده‌‌ی عامی به دست آورد که از حضور علت، حضور معلول نتیجه گرفته شود. حال چرا علت‌های کشف شده چنین هستند؟ دلیلِ آن این است که علت‌های موثر در یک پدیده، نامتناهی هستند و محقق با توجه به علاقه‌ی خود، از میان علل، گزینش می‌کند.

حال چرا به این علیت، علیت کافی گفته می‌شود؟ زیرا محقق تنها بخشی از مجموعه‌ی نامتناهی عوامل را گزینش کرده است و آن را بدل از همه‌‌ی عوامل، برای رخ دادن معلول، کافی دانسته است.[2]

 

نقد:

دو تا نقد می‌نویسم صرفا از این جهت که فکر نکنید با وبر موافقم. تفصیل این نقدها، إن شاءالله در شرح دیدگاه صدرایی میاد.

  1. وبر با این مفهوم، نمی‌تواند از دام نسبی‌گرایی خارج شود.
  2. نگاه وبر و کلا غربی‌ها از بیخ راجع به علیت غلط است. چرا که آن‌ها علیت را در امور مادی دنبال می‌کنند، در حالی که علیت بین امور مادی، از سنخ علیت اعدادی است و علیت حقیقی، چیز دیگری است.
 

[1] (وبر, 1397, ص. 255)

[2] (وبر, 1397, ص. 254)

  • Oceanus

یکی از بحث های مهم در فلسفه علم، رابطه‌ی بین تجربه و مفهوم یا نظریه است. در فلسفه غرب، دو دیگاه اصلی وجود دارد:

  1. تجربه مقدم بر نظریه و مفهوم است:

اثبات‌گرایان و ابطال‌گرایان، قائل به این نظر هستند. یعنی اول برویم آزمایش و تجربه کنیم و بعد به نظریه برسیم.(البته با لحاظ تفاوت هایی که بین ابطال گرایان و اثبات گرایان وجود دارد.) دورکیم در این نقطه ایستاده است.

  1. نظریه و مفهوم، مقدم بر تجربه است:

طبق نظر این دسته که متاثر از کانت هستند، ما بدون پیش‌فرض‌های نظری و مفهومی، نمی‌توانیم به سراغ واقعیت برویم و همیشه گرفتار پیش‌فرض‌ها هستیم. وبر در این نقطه ایستاده است.

 

مشکل این دو نظریه در این است که اولی قابل دفاع نیست و دومی به نسبی‌گرایی منجر می‌شود.

 

عده‌ای سعی کرده‌اند که دیدگاه سومی ایجاد کنند و از این مخمصه خارج شوند.

یکی واقع‌گرایان جدید در غرب هستند.مانند روی بسکار. (البته واقع‌گرایان غربی هم چند دسته هستند که اگر شد به همه‌شون می‌پردازم.)

دیگری هم فیلسوفان صدرایی در ایران.

متاسفانه هنوز هیچکدام را نخوانده‌ام. إن شاءالله مطالعه می‌کنم و آن‌ها را به طور مختصر گزارش و ارزیابی می‌کنم.

  • Oceanus

قال المسعودی: «.. و کان رسول اللّه «صلى اللّه علیه و آله» بعد أن قتل جعفر بن أبی طالب الطیار بمؤتة من أرض الشام، لا یبعث بعلی فی وجه من الوجوه إلا و یقول: رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ‏[1]»[2].

بعد از شهادت جناب جعفر بن ابی طالب در جنگ موته، رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله)، امام علی (علیه‌السّلام) را به جایی نمی‌فرستادند، مگر این که این آیه از قرآن را می‌خواندند: «پروردگارا! من را تنها مگذار و تو بهترین وارثانی!»

و نقول:

إن هذه الکلمة تعنی: أن جمیع من کان حول رسول اللّه «صلى اللّه علیه و آله»، ممن تدّعى لهم المقامات و الکرامات، لا یفید، و لا یؤثر فی رفع الوحدة عن رسول اللّه «صلى اللّه علیه و آله»، و لیس فیهم من یصلح أن یکون استمرارا له «صلى اللّه علیه و آله».

و علی وحده هو الذی یصلح لوراثته «صلى اللّه علیه و آله»، لأنه هو الذی یحمل میزاته و صفاته، و سائر مکنوناته، و یعکس صورته الحقیقیة، و یذکر الناس به، بکل ما لهذه الکلمة من معنى .. تماما کما کان یحیى یمثل زکریا فی حقیقته و فی إنسانیته، و هو استمرار له فی کل وجوده.[3]

معنای این مطلب این است که همه‌ی آن‌هایی که اطراف رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) بودند و ادعای مقام و کرامات برای آن‌ها می‌شد، حضورشان تنهایی آن حضرت را بر طرف نمی‌کرد و تنها کسی که شایستگی جانشینی ایشان را داشت، امیرالمونین علی (علیه‌السّلام) بودند. آیه‌ای هم که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) می‌خوانند، همان آیه‌ای است که به دعای حضرت زکریا (علیه‌السّلام)، برای صاحب فرزند و وارث‌دار شدن دلالت دارد.

 

[1] ( 1) الآیة 89 من سورة الأنبیاء.

[2] ( 2) مروج الذهب ج 2 ص 434.

الصحیح من سیره امام علی (علیه‌السّلام)، ج5، ص 190

[3] الصحیح من سیره امام علی (علیه‌السّلام)، ج5، ص 190-191

  • Oceanus

 

ابوبکر و عمر، با اینکه همکاری وثیقی با یکدیگر داشتند، اما سیره‌ی عملی متفاوتی داشتند، طوری که این سیره، به یک قاعده‌ی تاریخی تبدیل شده است. ابوبکر به صلح و آرامش میل داشت و عمر به جنگ! [1]

 

 

[1] الصحیح من سیره امام علی (علیه‌السّلام)، ج5، ص 209

  • Oceanus