یادداشت‌های شخصی بنده

یادداشت‌های شخصی بنده

یک طلبه
که دانشگاه هم رفته
اهل مطالعات علوم اجتماعی
مشتاق شنیدن و دیدن نقد شما
**********
«توضیحات در بخش "درباره‌ی بنده"»

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فلسفه علوم اجتماعی» ثبت شده است

ما اگرچه دنیای مدرن را نمی پذیریم، اما دنیای مدرن، دارای نقاط قوتی نیز هست. ما دنیای مدرن را مطالعه می‌کنیم تا نقاط قوت آن را بگیریم و به اندوخته‌های خود اضافه کنیم.

 

اما چرا الباقی اندیشه‌های مهم دنیا را مطالعه نمی‌کنیم؟

۱. ضعف ارتباط و ترجمه موجب شده است که بسیاری از اندیشه‌های موجود در جهان وارد ایران نشود. مثلا منتبع مطالعه فلسفه و عرفان چینی خیلی کمتر از منابع مطالعاتی برای شناخت فلسفه و عرفان کشورهای غربی است.

 

۲. بسیاری از اندیشه‌ها مکتوب نشدند یا اگر شدند، از بین رفتند. برای مثال، از ایران باستان تقریبا هیچ اثر علمی باقی نمانده است و ما اصلا راهی برای دسترسی به دانش و تفکر مردم آن زمان نداریم. (یافته‌های تاریخی ایران یا ذیل اندیشه اسلامی تفسیر می‌شوند یا مدرن)

 

۳. فضای دانش و تفکر در ایران به شدت متأثر از جریان‌های قدرت است و ترجمه‌های علمی، متاثر از همین نزاع است. یعنی همین دنیای مدرن هم به طور کامل برای ما ترجمه نمی‌شود، بلکه غالبا آن قسمت‌هایی ترجمه می‌شود بتواند به اسلام و انقلاب اسلامی آسیب برساند.

  • Oceanus

موضوع علم اجتماعی:

از نظر وینج، پدیده‌های اجتماعی شی‌ء نیستند (برخلاف دورکیم که واقعیت اجتماعی را شیء می‌دانست.)[1] هدف مشترک جامعه‌شناسی و معرفت‌شناسی، فهم ماهیت پدیده‌های اجتماعی است[2] که این مساله در حقیقت، به فلسفه و معرفت‌شناسی تعلق دارد و بخش مهمی از جامعه‌شناسی، در حقیقت معرفت‌شناسی است.[3]  معرفت‌شناسی از آن جهت به فهم ماهیت پدیده‌های اجتماعی می‌پردازد که پدیده‌های اجتماعی، ادراک را شکل می‌دهند، حتی بنیادی‌ترین مفاهیم، مانند مفاهیم دال بر تعمیم.[4] جامعه‌شناسی نیز از آن جهت معرفت‌شناسی است که پدیده‌های اجتماعی، شیء نیستند بلکه ناشی از فهم و ادراک افراد هستند، در نتیجه جامعه‌شناس برای شناخت پدیده‌های اجتماعی، باید فهم و ادراک مردم را بررسی کند. در نتیجه، «شناخت جامعه‌ی انسانی با فعالیت‌های فیلسوف پیوندی استوار دارد.»[5]

روش مطالعه

از نظر وینچ، رفتارهای انسانی، محکوم به قاعده است[6] و فعالیتی معنادار است که طبق قاعده باشد.[7]  قواعد نیز برآمده از بافت اجتماعی هستند[8] و نه تنها قواعد، بلکه حتی بنیادی‌ترین مفاهیم، مانند مفاهیم دال بر تعمیم نیز برآمده از بافت اجتماعی هستند[9] و خصوصیات فکریِ پدیده‌های اجتماعی، برآمده از نظام فکری و شیوه‌های زندگی در جامعه است.[10] لذا معیار تمییز و دسته‌بندی امور فکری و اجتماعی یک نظام فکری، باید از درون همان نظام فکری باشد، نه خارج از آن.[11]  این مطلب دو نتیجه لازمه دارد:

  • فلسفه و علم اجتماعی، صرفا می‌توانند جوامع مختلف را توصیف کنند، نه قضاوت و مقایسه‌.[12] «به گفته‌ی ویتگنشتاین «فلسفه هر چیزی را بهمان صورت که بود باقی می‌گذارد.»[13]
  • شیوه‌ی علّی علوم طبیعی در فهم پدیده‌های اجتماعی کارایی ندارد، زیرا اولا پدیده‌های اجتماعی شیء نیستند، بلکه برآمده از ادراک و قواعد اجتماعی هستند و ثانیا، همین شیوه‌های علّی علوم، خود برآمده از قواعد اجتماعی هستند. [14]

قانون و علیت

از آنجایی که پدیده‌های اجتماعی از جهت ماهوی با موضوع علوم طبیعی کاملا متفاوت هستند، لذا وینچ به هیچ وجه از قانون و علیت در علوم اجتماعی سخن نمی‌‌گوید. بلکه تنها از قاعده سخن می‌گوید. اما قاعده چیست؟ «اگر کسی همواره به یک طریق، در یک موقعیت عمل کند، از قاعده‌ای متابعت می‌کند.»[15] بدین ترتیب، قاعده یعنی شیوه‌ی ثابت عمل در موقعیت‌های مشابه. البته برای اینکه این شیوه‌ی ثابت عمل، قاعده باشد، باید برای انسان‌های دیگر نیز قابل کشف و درک باشد.[16]

امکان پیش‌بینی:

از نظر وینچ، اگر کسی قواعد حاکم بر رفتار ذهن دیگری را کشف کند، ممکن است رفتارهای آن شخص را در آینده پیش‌بینی کند، اما هیچ ضمانتی برای صحت پیش‌بینی وجود ندارد، زیرا قواعد با توجه به موقعیت به کار می‌روند و برای اینکه قاعده‌ای تکرار شود، باید موقعیت هم تکرار شود، اما قاعده، هیچ چیزی راجع به موقعیت نمی‌گوید و نمی‌توان گفت موقعیت‌های بعدی، شبیه موقعیت فعلی هستند یا خیر، اگرچه برخی از احتمالات را تایید و برخی را رد می‌کند.[17]

بین قواعد و پیش‌بینی‌های محتمل، هیچ ضرورتی وجود ندارد و «هر مجموعه‌ی مفروض از محاسبات ممکن است به هر مجموعه‌ای از نتایج متفاوت ختم شود.»[18] لذا اشتباه در پیش‌بینی، به هیچ وجه به معنای غلط بودن محاسبات پیرامون قواعد نیست، برخلاف علوم طبیعی که ابطال پیش‌بینی، به معنای اشتباه در محاسابات علمی است.[19]

 

[1] (وینچ, 1372, ص. 103)

[2] (وینچ, 1372, ص. 44)

[3] (وینچ, 1372, ص. 45)

[4] (وینچ, 1372, ص. 46)

[5] (وینچ, 1372, ص. 86)

[6] (وینچ, 1372, ص. 52)

[7] (وینچ, 1372 ص. 52)

[8] (وینچ, 1372, ص. 57-58 و 109)

[9] (وینچ, 1372, ص. 46)

[10] (وینچ, 1372, ص. 102)

[11] (وینچ, 1372, ص. 96 و 102-103)

[12] (وینچ, 1372, ص. 91-98)

[13] (وینچ, 1372, ص. 98)

[14] (وینچ, 1372 ص. 80)

[15] (وینچ, 1372, ص. 31)

[16] (وینچ, 1372, ص. 33)

[17] (وینچ, 1372, ص. 87)

[18] (وینچ, 1372, ص. 86)

[19] (وینچ, 1372, ص. 86-87)

  • Oceanus

در این مطلب قصد دارم مبانی دورکیم در کتاب "قواعد روش جامعه شناسی" را بر کار دیگرش، یعنی "خودکشی" تطبیق دهم و ببینم آیا قواعدی که خودش گفته است، در این اثر رعایت شده است یا خیر.

فقط یک نکته را باید لحاظ کرد:  از اونجایی که محور مطالعات من مربوط به پیش‌بینی در علوم اجتماعی است، فقط قسمت‌هایی را را بررسی کردم که به این موضوع ربط داشته باشد.

اهم مبانی دورکیم در کتاب قواعد روش:

وجود واقعیت اجتماعی به عنوان موضوع علم اجتماعی

تقدم نظریه بر مشاهده و پرهیز از مفاهیم و نظریات ذهنی، بدون پشتوانه تجربی

اصل علیت و وجود قوانین علی در جامعه

  • Oceanus

در این مطلب قصد دارم مبانی دورکیم در کتاب "قواعد روش جامعه شناسی" رو بر کار دیگرش، یعنی "درباره تقسیم کار اجتماعی" تطبیق دهم ببینم آیا قواعدی که خودش گفته است، در این اثر رعایت شده است یا خیر.

فقط دو نکته را باید لحاظ کرد:

  • کتاب درباره تقسیم کار اجتماعی، قبل از کتاب قواعد روش جامعه شناسی نوشته شده‌است.
  • از اونجایی که محور مطالعات من مربوط به پیش‌بینی در علوم اجتماعی است، فقط قسمت‌هایی را را بررسی کردم که به این موضوع ربط داشته باشد.

اهم مبانی دورکیم در کتاب قواعد روش:

وجود واقعیت اجتماعی به عنوان موضوع علم اجتماعی

تقدم نظریه بر مشاهده و پرهیز از مفاهیم و نظریات ذهنی، بدون پشتوانه تجربی

اصل علیت و وجود قوانین علی در جامعه

  • Oceanus

این مطلب، براساس مقاله چهارم کتاب "روش شناسی علوم اجتماعی" نوشته شده است. البته برای فهم بخش‌های از مطلب، از مقاله دوم هم استفاده کردم. متن وبر خیلی پیچیده بود، لذا سعی کردم مطلب را به زبان فلسفه اسلامی برگردانم.

 

ماکس وبر یک مفهومی دارد به نام "علیت کافی" که چیزی شبیه شتر مرغ، در ادبیات فارسی است. وقتی به شتر مرغ می‌گویند بار ببر، می‌گوید من مرغم. وقتی به او می‌گویند، پرواز کن، می‌گوید من شترم. وبر هم برای اینکه جایی میان نسبیت تاریخی و قوانین جهان شمول تجربی بایستد، مفهوم علیت کافی را ایجاد کرد. در دوره وبر دو دسته دانشمند وجود داشتند: یکی آن‌هایی که قائل به علیت بودند و از بحث علیت، به دنبال قوانین عام و جهان شمول بودند. دیگری عده‌ای که قائل به علیت نبودند و پدیده‌های هر جامعه، را خاص و نسبی می‌دیدند. وبر با جعل این مفهوم، هم علیت را حفظ کرد و هم نسبیت.

وبر مفهومی به نام علیت کافی می‌سازد که بنیان آن، بر مفهوم امکان استوار است. وبر با طرح این مفهوم می‌خواهد بحث علیت را بپذیرد، ولی زیر بار پذیرش تعمیم نرود.[1] برای این کار وبر به سراغ مفهوم امکان می‌رود و می‌گوید علت‌های کشف شده، پدیده‌ی اجتماعی را ممکن می‌سازد نه ضروری، لذا نمی‌توان قاعده‌‌ی عامی به دست آورد که از حضور علت، حضور معلول نتیجه گرفته شود. حال چرا علت‌های کشف شده چنین هستند؟ دلیلِ آن این است که علت‌های موثر در یک پدیده، نامتناهی هستند و محقق با توجه به علاقه‌ی خود، از میان علل، گزینش می‌کند.

حال چرا به این علیت، علیت کافی گفته می‌شود؟ زیرا محقق تنها بخشی از مجموعه‌ی نامتناهی عوامل را گزینش کرده است و آن را بدل از همه‌‌ی عوامل، برای رخ دادن معلول، کافی دانسته است.[2]

 

نقد:

دو تا نقد می‌نویسم صرفا از این جهت که فکر نکنید با وبر موافقم. تفصیل این نقدها، إن شاءالله در شرح دیدگاه صدرایی میاد.

  1. وبر با این مفهوم، نمی‌تواند از دام نسبی‌گرایی خارج شود.
  2. نگاه وبر و کلا غربی‌ها از بیخ راجع به علیت غلط است. چرا که آن‌ها علیت را در امور مادی دنبال می‌کنند، در حالی که علیت بین امور مادی، از سنخ علیت اعدادی است و علیت حقیقی، چیز دیگری است.
 

[1] (وبر, 1397, ص. 255)

[2] (وبر, 1397, ص. 254)

  • Oceanus

یکی از بحث های مهم در فلسفه علم، رابطه‌ی بین تجربه و مفهوم یا نظریه است. در فلسفه غرب، دو دیگاه اصلی وجود دارد:

  1. تجربه مقدم بر نظریه و مفهوم است:

اثبات‌گرایان و ابطال‌گرایان، قائل به این نظر هستند. یعنی اول برویم آزمایش و تجربه کنیم و بعد به نظریه برسیم.(البته با لحاظ تفاوت هایی که بین ابطال گرایان و اثبات گرایان وجود دارد.) دورکیم در این نقطه ایستاده است.

  1. نظریه و مفهوم، مقدم بر تجربه است:

طبق نظر این دسته که متاثر از کانت هستند، ما بدون پیش‌فرض‌های نظری و مفهومی، نمی‌توانیم به سراغ واقعیت برویم و همیشه گرفتار پیش‌فرض‌ها هستیم. وبر در این نقطه ایستاده است.

 

مشکل این دو نظریه در این است که اولی قابل دفاع نیست و دومی به نسبی‌گرایی منجر می‌شود.

 

عده‌ای سعی کرده‌اند که دیدگاه سومی ایجاد کنند و از این مخمصه خارج شوند.

یکی واقع‌گرایان جدید در غرب هستند.مانند روی بسکار. (البته واقع‌گرایان غربی هم چند دسته هستند که اگر شد به همه‌شون می‌پردازم.)

دیگری هم فیلسوفان صدرایی در ایران.

متاسفانه هنوز هیچکدام را نخوانده‌ام. إن شاءالله مطالعه می‌کنم و آن‌ها را به طور مختصر گزارش و ارزیابی می‌کنم.

  • Oceanus

این مطلب براساس کتاب قواعد روش جامعه شناسی و مقدمه‌ی کتاب خودکشی، نوشته شده است.[1]

از منظر دورکیم، علوم اجتماعی یک موضوع حقیقی دارد که مانند موضوع علوم طبیعی، شیئ است. یعنی مانند موضوع علوم طبیعی با مشاهده‌ی بیرونی معلوم می‌شود نه تحلیل ذهنی و درونی[2]

این شیء واقعیتی اخلاقی[3] و فراتر از فرد است که واقعیت جمعی یا واقعیت اچجتماعی نام دارد.[4]

این واقعیت اخلاقی، شیوه‌ی عملی است که قادر به اعمال محدودیت بیرونی بر فرد است یا  در جامعه‌ای معین، عمومیت دارد و از هستی مستقل و خاصی برخوردار است.[5]

از نظر دورکیم، اگر این واقعیت اجتماعی را کنار بگذاریم، نمی‌توانیم بین پدیده‌های اجتماعی رابطه‌ی علّی قائل بشویم، چرا که رابطه‌ی علی تنها بین امور واقعی جریان دارد و اگر چیزی به نام واقعیت اجتماعی وجود نداشته باشد، پدیده‌های اجتماعی چیزی بیش از مفاهیم ذهنی و غیرواقعی نیستند، لذا رابطه‌ی علی بین آن‌ها نیز منتفی است، در نتیجه، پیش‌بینی علمی پدیده‌های اجتماعی نیز غیرممکن می‌شود.[6]

برای مطالعه‌ی واقعیت اجتماعی باید امور زیر را رعایت کرد:

  1. نظریه و مفهوم بعد از مشاهده و تجربه حاصل می‌شود[7] پس تمامی پیش‌فرض‌ها و پیش‌پنداشت‌ها را باید کنار گذاشت.[8]
  2. نگاه‌های غایت‌شناسانه و روانشناسانه فردی را باید کنار گذاشت[9] و برای این کار، باید به سراغ علت فاعلی و کارکردهای آن رفت.[10]

با رعایت این مسائل می‌توان واقعیت اجتماعی را مشاهده کرد و قوانین آن را کشف کرد و در نتیجه پیش‌بینی پدیده‌های اجتماعی ممکن می‌شود.[11]

 

 

از جهت واقع‌گرایی و قانون‌گرایی، دورکیم به فلسفه اسلامی نزدیک است اما از جهت پوزیتویست بودن و طرد احکام کلی وجود، از فلسفه اسلامی دور است. به جهت همین دوری از فلسفه، دچار مشکلات مفهومی می‌شود که بعدا وبر مچ او را می‌گیرد و می‌گوید و می‌گوید، بدون پیش‌فرض نمی توان تحقیق کرد که فلسفه‌ی اسلامی در بحث های معرفت شناسی، به این حرف وبر جواب می دهد.

 

[1] خودکشی را کامل نخواندم، إن شاءالله بعدا.

[2] (دورکیم, 1399, ص. 19)

[3] اینکه چرا دورکیم به واقعیت اجتماعی، واقعیت اخلاقی هم می‌گوید را فعلا پیدا نکردم، اما حدس می‌زنم به این دلیل باشد که اجبار را از ویژگی‌های ذاتی واقعیت اجتماعی می‌داند. (دورکیم, 1399, ص. 36)

[4] (دورکیم, 1399, ص. 36)

(دورکهیم, 1393, ص. بیست و هشت)

[5] (دورکیم, 1399, ص. 45)

[6] (دورکیم, 1399, ص. 139-141)

دورکیم در این صفحات، وجود رابطه‌ی علی بین پدیده‌های اجتماعی را نفی می‌کند(در صورت عدم واقعی بودن جامعه) اما رابطه‌ی علی بین پدیده‌های فردی را نفی نمی‌کند. اگرچه با این کار مخالف است و نیازها و غایات فردی را در تحول اجتماعی، بی تاثیر می‌داند. (دورکیم, 1399, ص. 121)

[7] (دورکیم, 1399, ص. 56)

[8] (دورکیم, 1399, ص. 62)

[9] (دورکیم, 1399, ص. 121)

[10] (دورکیم, 1399, ص. 122)

[11] دورکیم موارد بیشتری را به عنوان قوانین مشاهده‌ی واقعیت نام می‌برد، لکن ما با توجه به بحث، این نکات مهم را برخی از جامعه‌شناسان بعدی، منکر آن می‌شوند را گزینش کرده‌ایم.

  • Oceanus

جان استورات میل، یک کتابی دارد که به فارسی ترجمه نشده است، این مطلب هم براساس چیزهایی است که پیتر وینچ در کتاب خودش در جان استوارت میل نقل کرده است.

 

منطق علم اجتماعی، مانند منطق دیگر علوم است و تنها تفاوت علوم اجتماعی، با دیگر علوم، پیچیدگی در موضوع علوم اجتماعی است. 

در علوم اجتماعی مانند دیگر، علوم قوانینی وجود دارد که بر طبق آن، می‌توان پدیده‌های اجتماعی را تبیین کرد. این قوانین، قوانین ذهن نام دارد. 

البته به دلیل پیچیدگی فوق العاده زیاد این قوانین، پیش‌بینی درست در علوم اجتماعی، بسیار سخت است. و غلط از آب در آمدن پیش‌بینی، دال بر غلط بودن داده‌ها یا محاسبات اولیه است. 

  • Oceanus

یکی از کتب مهم در علوم اجتماعی، کتاب ایده‌ی علم اجتماعی، نوشته‌ی پیتر وینچ هستش که من برای پایان نامه‌م مجبور بودم بخونم. این مطلب هم خلاصه‌ی دیدگاه پیتر وینچ راجع به پیش‌بینه. البته متن کتاب خیلی سخت بود و اطمینان ندارم که درست فهمیدم یا نه. علی ایّ  حال، برداشتم رو می‌نویسم:

  1. از نظر پیتر وینچ، بنیادی‌ترین مفاهیم بشری نیز در بافت اجتماعی  شکل می‌گیرند و زبان یک محصول کاملا اجتماعی است.
  2. از منظر وینچ، فعالیتی معنادار است که طبق قاعده باشد و قاعده، نوعی تعمیم است که در توسط واژگان، شکل می‌گیرد. (اگر واژگان عمومیت‌دار نباشند، درک تعمیم نیز برای بشر ممکن ممکن نیست.)
  3. نظم‌های علّی علوم نیز مبتنی بر همین قواعدی است که جامعه به آن شکل داده است.

نتایج:

  • پیش‌بینی علمی، به این معنا که قانون و نظمی مستقل از ادراک انسان‌ها وجود دارد، وجود ندارد. 
  • با توجه به قواعد نیز، پیش‌بینی قطعی معنا ندارد، چراکه هر قاعده‌ای با هر نتیجه‌ای سازگار است. 

 

 

پ.ن: اگر بخواهیم این مطلب را در فلسفه اسلامی پی بگیریم، باید به بحث "مفهوم کلی" رجوع کنیم. در فلسفه اسلامی، با ارائه‌ی دیدگاهی دیگر راجع به مفهوم کلّی، زیرآب دیدگاه وینچ را می‌زنند، لذا کل این مطالب بر هوا می‌رود!

  • Oceanus