یادداشت‌های شخصی بنده

یادداشت‌های شخصی بنده

یک طلبه
که دانشگاه هم رفته
اهل مطالعات علوم اجتماعی
مشتاق شنیدن و دیدن نقد شما
**********
«توضیحات در بخش "درباره‌ی بنده"»

ماجرای یک نهی از منکر 4

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ

فرداش من با یکی از همسایه‌ها رفتیم دادگاه تا از آن دو خانوم شکایت کنیم.

یکی از همسایه‌ها هم پیگیر شکایت از پلیس‌ها شد.

ما از دو خانوم شکایت کردیم. روز اداری بعدی، رفتیم نیروی انتظامی کل استان قم، بابت رفتار بد آن پلیس‌ها و قبول نکردن شکایت ما، شکایت کردیم.

 

اما ماجرای شکایت از دو خانم:

ما شکایت کردیم و حدود یک ماه بعد، اولین ابلاغیه‌ی دادگاه آمد. تا سه جلسه‌ی پرونده در شورای حل اختلاف باقی می‌ماند. من رفتم و شوهر آن خانم چادری آمد. مرد نسبتا معقولی بود. در جلسه قول داد که هردوی خانم‌ها بیایند و عذرخواهی کنند تا من رضایت بدهم.

اما آن دو خانم نیامدند و ابلاغیه دوم آمد. من رفتم دادگاه ولی آن دو خانم نیامدند.

ابلاغیه سوم آمد. شوهر آن خانم آمد و گفت من که گفتم آن ها می آیند عذرخواهی! منم گفتم دو ماه گذشته! چرا نیامدند؟! گفت کرمانشاه است و کار دارد، مثل تو بیکار نیست. منم گفتم وقتی زنت دوسال رفت زندان می فهمی بیکاری کیه!

همسر آن آقا هم آمد و گفت خواهرم کرمانشاهه! (البته من از همسایه‌هایی که با آن‌ها ارتباط داشتند شنیده بودم که خواهرش به تهران رفت و آمد داشته، آن هم در ایام اغتشاشات بنزینی آبان 98!)

گفتم چطور تا تهران میره، قم نمی تونه بیاد!

 

من از جلسه رفتم بیرون و دادیارها به آن آقا تفهیم کردند که اگر پرونده از شورای حل اختلاف به دادگاه برود، برای آنها خیلی بد می‌شود و تا دو سال حبس و حدود 80 ضربه شلاق در انتظار آن خانم‌ها است.

خلاصه، آن‌ها جوری ترسیدند که آن خانوم غروب از کرمانشاه آمد و هردوی خانوم ها مکتوب، جلوی هیات مدیره عذرخواهی کردند.

 

 

بماند که در ایام شکایت، آن خانوم که همسایه بود، می‌رفت پیش همسایه‌ها و می‌گفت: آن شب آقا من و خواهرم را زیر مشت و لگد گرفته بود و دندان خواهرم هنوز در می‌کند و ... . آن همسایه‌ها هم تمام ما وقع را کف دست من می‌گذاشتند.

 

إن شاءالله ماجرای پلیس‌ها در قسمت بعد.

نظرات (۲)

  • امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ
  • جالبه داستانتون. دنبال میکنیم

    پاسخ:
    خدا رو شکر. موجب خوشحالیه.
    البته قسمت بعدی، موقتا قسمت آخر داستانه و مطلب بعدی، نتیجه گیریه.
    متاسفانه هنوز این پرونده جمع نشده.

    البته داستان های دیگری هم از نهی منکر دارم که آن ها را هم إن شاءالله خواهم نوشت.

    عرض سلام و ارادت ؛ دمتون گرم حاجی  خدا قوت  متاسفانه این نمنه از خانم های هنجا شکن آخر بی ادبی و بد دهنی هستند و ادعای روشنفکری دارند و آبشخور همشون هم شبکه های ماهواره ای هستند از تو و از نظر فهم طبل تو خالی و چون منطف و دلیل درستی برای رفتارهای زنندهشون ندارن با داد و قیل و فحاشی جواب میدن .... این از نفهمی اینهاست  تو باتلاف های تفکرات غربی و شیکه های  مجازی و ماهواره ای گیر افتادن و دارن خفه میشن و بوی بد نعفنشون جامعه رو گرفته ولی خیلی معذرت میخوام ولی مثل الاغ توی باتلاق آواز خر در چمن شون بلنده    اینها همه از غفلت های مسئولین و مدیران مثلا فرهنگی مون هست که هنوز هم خودشون رو به خواب زدن ....    بهر حال باید فکری کرد و ریشه ای حت بشه 

    پاسخ:
    سلام علیکم و رحمةالله
    سلامت باشید.
    مخلصم.
    علاوه بر مطالبی که شما فرمودید، یه سری مشکلات هم بین مذهبی‌ها است که واقعا دردناک است.
    حالا خاطرات این ها رو هم می‌نویسم و خواهم گفت دردی که از حرف‌ها و برخورد برخوردهای برخی از مذهبی ها کشیدم، کمتر از درد مواجهه با بدحجاب ها نبوده.
    ------------

    راجع به فکر و مسئولین هم إن شاءالله در آینده مطلب خواهم نوشتم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">