ماجرای یک نهی از منکر 5
اما شکایت از پلیس ها:
رفتیم نیروی انتظامی کل استان و شکایت کردیم. انتهای شکایت هم نوشتم: اگرچه جرم این پلیسها کوچک بود، اما موجب از بین رفتن اعتماد عمومی و سرمایههای مردمی پلیس خواهد شد.
چند وقت بعد از دادسرا نظامی ابلاغیه آمد. رفتم آنجا و ماجرا را برای بازپرس توضیح دادم. قرار شد شاهدان هم بروند.
دیگه خبری نشد تا اینکه برایم پیام آمد که پرونده به دادسرای عمومی ارجاع شده.
رفتم پیش بازپرس شعبه14 دادسرای عمومی پردیسان.
بازپرس گفت بیا رضایت بده. گفتم نه.
گفت خودت میدونی، بیست بار باید بیای و بری، آخرش هم به نتیجه نمیرسی.
اون روز اظهارات من رو ثبت نکرد.
دوباره یک روز دیگه رفتم، گفت الان وقت ندارم، ظهر بیا. (به نظرم نذر کرده بود که همون بیست بار، من رو ببره و بیاره.)
ظهر رفتم و بازپرس دوباره درخواست رضایت کرد. (درخواست رضایت از سوی بازپرس خلاف قانون است.)
قبول نکردم و اظهارات من رو ثبت کرد.
گفت شاهدها رو بیار.
چند روز روز بعد، دونفر از شاهدها رفتند.
بازپرس اظهارات اونها رو هم ثبت نکرد و از آنها خواست که بیایند و من را راضی کنند تا رضایت بدهم.
من هم گفتم رضایت نمی دهم و خودتان مجبور هستید یک بار دیگر بروید تا اظهاراتتان را ثبت کنید، و الا حکم جلب خودتان میآید.
یکی از دیگر از شهود رفت، داشت به اونم فشار می آورد که شهادت ندید و شاکی رو راضی کنید.
البته این بندهخدا کار عقلی کرد و جلوی دادگاه به من زنگ زد. منم گفتم من رضایت نمی دم، حالا می خوای برو تو شهادتت رو ثبت کن، میخوای صبر کن تا احضار یا جلبت کنند. این یکی رفت شهادتش رو ثبت کرد.
(دقت کنید که این بازپرس هم آدم فاسدی است، ولی دیگه حال ندارم برم شکایت جدید ثبت کنم.)
چند وقت بعد با بچّهها طرح پارسا صحبت کردم و قرار شد که پروندهی این پلیسها و آن بازرپرس فاسد را در دادگاه پیگیری کنند.
معلوم شد که برخورد بد پلیس با ناهیان منکر، فقط مربوط به پرونده من نیست و چندین مورد در خود قم وجود داشته که پلیس طلبهی ناهی منکر را به داخل کلاتری برده و او را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار داده.
خلاصه پرونده من هم قاطی پروندهی اونا و پیش آقای غریب، دادستان کل استان قم مطرح شد و قرار پیگری بشه.
نتیجه هم چیز خاصی نشد.
صرفا یک تذکری به اون بازپرس دادن.
پلیسها هم تبرئه شدند.
- ۲ نظر
- ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۰۰
- ۲۱۰ نمایش