تمرین جامعه‌شناسی

سعی می‌کنم به عنوان یک جامعه‌شناس، پدیده‌های اطرافم را تبیین کنم

تمرین جامعه‌شناسی

سعی می‌کنم به عنوان یک جامعه‌شناس، پدیده‌های اطرافم را تبیین کنم

تمرین جامعه‌شناسی

طلبو
دانشجو
اهل مطالعات جامعه‌شناسی
مشتاق شنیدن و دیدن نقد شما

پیوندها

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهی از منکر» ثبت شده است

فرداش من با یکی از همسایه‌ها رفتیم دادگاه تا از آن دو خانوم شکایت کنیم.

یکی از همسایه‌ها هم پیگیر شکایت از پلیس‌ها شد.

ما از دو خانوم شکایت کردیم. روز اداری بعدی، رفتیم نیروی انتظامی کل استان قم، بابت رفتار بد آن پلیس‌ها و قبول نکردن شکایت ما، شکایت کردیم.

 

اما ماجرای شکایت از دو خانم:

ما شکایت کردیم و حدود یک ماه بعد، اولین ابلاغیه‌ی دادگاه آمد. تا سه جلسه‌ی پرونده در شورای حل اختلاف باقی می‌ماند. من رفتم و شوهر آن خانم چادری آمد. مرد نسبتا معقولی بود. در جلسه قول داد که هردوی خانم‌ها بیایند و عذرخواهی کنند تا من رضایت بدهم.

اما آن دو خانم نیامدند و ابلاغیه دوم آمد. من رفتم دادگاه ولی آن دو خانم نیامدند.

ابلاغیه سوم آمد. شوهر آن خانم آمد و گفت من که گفتم آن ها می آیند عذرخواهی! منم گفتم دو ماه گذشته! چرا نیامدند؟! گفت کرمانشاه است و کار دارد، مثل تو بیکار نیست. منم گفتم وقتی زنت دوسال رفت زندان می فهمی بیکاری کیه!

همسر آن آقا هم آمد و گفت خواهرم کرمانشاهه! (البته من از همسایه‌هایی که با آن‌ها ارتباط داشتند شنیده بودم که خواهرش به تهران رفت و آمد داشته، آن هم در ایام اغتشاشات بنزینی آبان 98!)

گفتم چطور تا تهران میره، قم نمی تونه بیاد!

 

من از جلسه رفتم بیرون و دادیارها به آن آقا تفهیم کردند که اگر پرونده از شورای حل اختلاف به دادگاه برود، برای آنها خیلی بد می‌شود و تا دو سال حبس و حدود 80 ضربه شلاق در انتظار آن خانم‌ها است.

خلاصه، آن‌ها جوری ترسیدند که آن خانوم غروب از کرمانشاه آمد و هردوی خانوم ها مکتوب، جلوی هیات مدیره عذرخواهی کردند.

 

 

بماند که در ایام شکایت، آن خانوم که همسایه بود، می‌رفت پیش همسایه‌ها و می‌گفت: آن شب آقا من و خواهرم را زیر مشت و لگد گرفته بود و دندان خواهرم هنوز در می‌کند و ... . آن همسایه‌ها هم تمام ما وقع را کف دست من می‌گذاشتند.

 

إن شاءالله ماجرای پلیس‌ها در قسمت بعد.

  • Oceanus

با هم‌سایه‌ها رفتیم کلانتری.

اون دو تا خانوم با ماشین پلیس رفتن داخل. ما هم خواستیم بریم داخل که افسر کلانتری مانع شد و ما را بیرون کرد.

حدود پنجاه دقیقه بیرون جلوی کلانتری منتظر بودیم و نمی‌دانستیم که در کلانتری چه خبر است!

بعد از پنجاه دقیقه، فقط من را به داخل راه دادند.

افسر گفت تو این خانم را زدی؟

گفتم نه، من فقط از خودم دفاع کردم.

گفت این خانوما چیزای دیگه میگن.

گفتم دروغ میگن.

خانوما کلانتری رو گذاشتن روی سرشون و افسر با کلام تند آن ها را ساکت کرد.

افسر زنگ زد به قاضی شیفت تا ببینه تکلیف چیه.

ظاهرا قاضی پشت تلفن بهش گفت که آقا رو رها کنید بره، از خانوم‌ها تعهد بگیرید و رها کنید.

من به افسر گفتم شکایت دارم.

افسر گفت باید بری دادگاه، ما اینجا شکایت قبول نمی‌کنیم. (حرکت خلاف قانون)

گفتم شما حتی از من توضیح نخواستید!

یکی دیگشون با بی احترامی گفت بگو ببینم چی میگی!

من شروع کردم به شرح ماجرا. اما اون افسر در حین گوش دادن دائم به من بی احترامی می‌کرد، مثلا با چیزهای دیگه مشغول می‌شد، با سربازها صحبت می‌کرد، خمیازه می‌کشید و ... .

خلاصه اومدم بیرون و ماجرا رو برای همسایه‌ها تعریف کردم.

اونا هم عصبانی شدن و شروع کردن به داد و بی‌داد.

افسر کلانتری اومد بیرون و گفت برید دادگاه شکایت کنید.

 

إن شاءالله ادامه‌ش فردا.

  • Oceanus

تو راهروی خانه‌ی همان عضو هیات مدیره بودم که یکی اومد گفت: تو این خانوم رو زدی!

بیا بیرون ببینم.

رفتم بیرون دیدم اون دوتا خانوم، جار و جنجال راه انداختند که آره، این آقا ما رو زده!

یکی دوتا از همسایه‌ها اومدن جلو و به من گفتن: تو این خانوم رو زدی؟!

من داشتم تعریف می‌کردم که یکی از اون خانوم‌ها حمله کرد و دوباره من رو زد.

به خاطر این حرکت وحشیانه‌، اینجا همه به اون خانومه مشکوک شدن.

من چند بار برای افراد مختلف اصل ماجرا رو تعریف کردم.

در همین حین، چند نفر از همسایه‌ها، مجددا به بابت حجاب به اون خانوم تذکر دادن، که اون خانوم شروع کرد به فحش دادن به طلبه‌ها و چادری‌ها و ... .

دیگه اینجا همه فهمیدن حق با منه.

به غیر دو نفر که ظاهرا به اون خانومه چشم طمع داشتند و اتفاقا یکیشون مجرد بود و قبلا حرکات مشکوکی زده بود و مچش رو گرفته بودیم.

بگذریم. خلاصه اون خانوم دست از جار و جنجال و فحاشی به طلبه‌ها و چادر و ... برنمی‌داشت. تصمیم گرفتیم به پلیس زنگ بزنیم.

بعد از کلی معطی پلیس آمد.

افسر از ماشین پیاده شد و دید پنجاه نفر تو حیاط مجتمع هستند.

دید نمی‌تونه همهمه‌ی مردم رو کنترل کنه، اون دوتا خانوم و یکی دوتا از همسایه‌ها رو کشید کنار تا ماجرا رو ازشون بپرسه.

فقط اومد طرف من و یه سوال از من پرسید. تو این خانوم رو زدی؟ من گفتم، خیر، من از خودم دفاع کردم.

همین، سوار ماشینش شد و گفت بیاید کلانتری. البته اون خانوم‌ها رو هم سوار کرد و برد که این کارش خلاف بود. حق نداشت یکی از طرفین دعوا را با ماشین پلیس به کلانتری ببره.

 

ما هم پنج نفر شدیم و  سوار ماشین رئیس هیات مدیره، رفتیم کلانتری.

 

ادامه دارد ...

  • Oceanus