سلاح ورز روسیه
![]()
به نظر شما اگر این آقا تو ایران بود، چه عاقبتی داشت؟
- ۲ نظر
- ۰۵ شهریور ۰۲ ، ۱۵:۴۰
- ۱۵۱ نمایش
![]()
به نظر شما اگر این آقا تو ایران بود، چه عاقبتی داشت؟
ظاهراً یک سری از نمایندههای مجلس میدانند که قرار است رد صلاحیت شوند لذا انتحار میکنند تا هزینه رد صلاحیتشان را بالا ببرند.
تفاوت آدم ماهر و ناشی، در ظرافت است.
همهی افراد میتوانند در بسیاری از رشتههای مختلف سرک بکشند اما هیچگاه مانند متخصص آن رشته نمیشوند.
به عنوان کسی که حدود دوازده سال طلبگی کرده، عرض میکنم که بسیاری از اظهار نظرهای دینی که در رسانهها انجام میشود، ناشیانه است و ظرافت ندارد. گاهی اوقات ضرر این حرکتهای ناشیانه بیشتر از نبود آنها است.
برنامه مهلا نمونه بارز این ناشی گری است. به یک نمونه از این ناشیگری و لوازم مسخرهی آن توجه بفرمایید:
فیلم را اینجا ببینید.
اما لوازم مسخرهش:
📿 چند وقت پیش دیدم یه مسؤول بانک بعد از انبوهی از اختلاس و دزدی، وضو گرفت اومد توی نمازخونه نمازشو خوند، اون آدم داره حرف خدا رو گوش میده، با خدا هم مشکلی نداره، فقط میخواست خون مردم رو توی شیشه کنه‼️
🗡چند سال پیش هم یه عده داعشی بعد از بریدن گلوی شیعیان، چاقو و قمه هاشون رو میشستن، میرفتن نمازشونو میخوندن 😇
اون داعشی با خدا مشکلی نداره، داره در راه خدا جهاد میکنه، فقط با بندههای مؤمنش مشکل داره‼️
🥸ما را به دلارهای دشمنان که نذر تشیع لندنی شد ببخش
࿐჻ᭂ⸙@hojre_enghelab⸙჻ᭂ࿐
حکومت از یه طرف عرضه نظارت بر یک مجموعه کوچک مثل اتاق بازرگانی را ندارد ولی از اون طرف میخواهد وزارت بازرگانی تشکیل بدهد!
معلوم است آخرش چه میشود!
+ امروز یک سری از مومنین متحصن را دستگیر کردند و بردند. اختلال در دستگاههای نظارتی از جمله ق.ق مشهود است.
از موقعی که حضرت آقا به این مجلس گفتن انقلابی، واژه انقلابی برام کم ارزش شده!
وقتی واکنش نمایندهها به بخش نامه معاونت سیاسی وزارت کشور رو دیدم، حالم بهم خورد.
لایحه ننگین عفاف و حجاب هم بهش اضافه کنید.
وقتی بسیاری از مراکز فرهنگی کشور را امنیتی کردهاند...
وقتی اخذ مجوز موسسه فرهنگی از وزارت ارشاد، سختتر از خیلی از مجوزهای اقتصادی و نیازمند امضای طلایی است...
وقتی در پایگاه بسیج یک ده کوره هم سوء ظنهای بیجای امنیتی وجود دارد...
چطور انتظار دارند ما در بحبوحهی بحران بیعفتی و بیحیایی، کار فرهنگی کنیم؟
نیروهای مذهبی مدافع نظام و انقلاب، یکدست نیستند. حداقل دو جریان نیرومند در آن وجود دارد:
یک جریان، همان جریان اسلام سنتی است که رهبری آن با حوزویان است.
جریان دوم، یک اسلام به ظاهر مترقیتر است که رهبری آن بیشتر با نیروهای نظامی است.
جریان دوم نگاه تحقیرآمیزی نسبت به اولی دارد و خود را برتر میداند، امکانات مالی و قدرت اداری برتری نیز دارد و در انتصابات نهادهای حوزوی هم دخالت میکند. اما نقطه ضعف آن، فقدان بعد نظری قدرتمند و کمبود شخصیتهای برجستهی علمی و معنوی است.
دعوای این دو جریان بین مردم نفوذ نکرده است و شاید فقط طرفداران جبهه پایداری با آگاهی از چنین نزاعی، کنشگری سیاسی دارند. نامه اخیر مجتبی توانگر، بیانگر گوشهای از این نزاع است. (اینجا بخوانید.)
یکی از کلید واژههای مشهور در علوم اجتماعی، «از خود بیگانگی» است. ظاهرا هرکسی هم به یک معنا به کار برده است اما میشود یک ریشهی واحد برای همه در نظر گرفت. تقریبا همهی اندیشمندان نوعی محدودیت و سلب آزادی را در اصطلاح از خود بیگانگی به کار بردهاند.
شخصی مثل ژان ژاک روسو وقتی از «از خود بیگانگی» صحبت میکند، آن را ثمره اخلاق میداند و میگوید چون اخلاق باید محدودیت ما میشود، ما نسبت به استعدادها و تواناییهای خودمان بیگانه میشویم.
زیمل، از خود بیگانگی را محصول تقسیم کار میداند. یعنی انسانها با تقسیم کار، چیزهایی را خلق میکنند که هیچکدام به تمامیت آن اشیاء علم ندارند و این اشیاء، آزادی انسانها را نیز به طور ناخواسته، محدود میکنند. (با یک مثال خیلی ساده بخوام توضیح بدم، میشه مجلس شورای اسلامی. مردم مختلف با اهداف مختلف میان و به صورت تک تک، نمایندگان مجلس رو انتخاب میکنند، اما وقتی این نماینده دور هم میشینن، تبدیل به چیز دیگری میشوند که شاید هیچکدام از مردم، آن را اراده نکردهاند.)
دیدگاه وبر هم شبیه زیمل است. وبر میگه ما اومدیم بروکراسی اداری راه انداختیم که کارها آسان بشود، ولی خودمون توی این بروکراسی اداری که مثل قفس آهنین میماند، اسیر شدیم.
داستان مارکس متفاوت است. مارکس بعضی اوقات مانند روسو صحبت میکند و بعضی از اوقات مثل زیمل. مثلا اونجایی که مارکس داره از «از خود بیگانگی نسبت به محصول» صحبت میکند، حرفاش شبیه زیمل میشه. مثلا میگه هرکارگر فقط بخشی از محصول را میسازد و نسبت به محصول نهایی شناخت کافی ندارد. اما وقتی از «از خود بیگانگی نسبت به خود» صحبت میکنه، حرفاش شبیه روسو میشه. البته تقصیر رو مثل روسو گردن اخلاق نمیاندازد، بلکه میگوید این نظام سرمایهداری است که انسانها را مثل حیوان به کار گرفته است و مانع بروز استعدادهای انسانیها شده. در نظام سرمایهداری، انسان باید مثل حیوان فقط کار کند و تولید مثل کند. البته مارکس یه معنای نسبتا متفاوت سومی هم دارد. مارکس میگه وقتی کارگر یک محصول رو تولید میکنه، در اون محصول سهم داره، بالاخره کارگر یک ارزش افزودهای در محصول ایجاد کرده است. اما در نظام سرمایهداری، محصول به سرمایهدار تعلق میگیرد و کارگر هیچ سهمی در ارزش افزودهای که خلق کرده است ندارد. مثال ساده و ملموسش میشه رحم اجاره. یک زن رو تصور کنید که پول گرفته و رحمش رو اجازه داده و در ایام بارداری، خرج خورد و خوراک و دیگر امور ضروری او را به او پرداخت میکنند. بعد از اینکه بچه متولد میشود، پول کمی به صاحب رحم میدهند و بچه را میبرند. در حالی که توجه ندارند صاحب رحم، چنان ارزش افزودهای در بچه ایجاد کرده است که با میلیاردها میلیارد پول هم قابل حصول نبود و سهم صاحب رحم، بیش از این حرفها است و باید مانند یک مادر با او رفتار شود. کارگران نیز پدران محصولات کارخانهها هستند و بیش از این حقوقهای حداقلی سهم دارند.
بیبرنامگی حکومت در بحث حجاب و انداختن توپ در زمین علما و مردم، نوعی سکولاریسم فرهنگی است که ناشی از فقر فکری مسئولان و اندیشمندان حکومتی است.
یکی از نقدهای اساسی به بسیاری از جامعهشناسان، نادیده گرفتن افراد و اقشار ذی نفع در وضع نامطلوب جامعه است. یعنی خیلی ساده انگارانه است که فکر کنیم صرفا با دستور و برنامه و بدون درگیری با صاحبان قدرت و ثروت، میتوان جامعه را اصلاح کرد.
در جامعه ما افراد و اقشاری وجود دارند که به دنبال سلطهی تام و تمام بر مردم هستند. یک نمونه از این سلطه، حقوق پایین و وضعیت نامناسب کارگران است. نمونه دیگر، بالا کشیدن سرمایهی مردم در بورس است. نمونهی دیگر ترویج بیحجابی و بیعفتی جهت تکثیر نیروی کار ارزان یعنی زنان و کاهش انتظارات کارگران از طریق فروپاشی خانواده است. و قس علی هذا.